فرهنگ فارسی

پسان پیرارسال

پسانوگرا 1

پسانوگرا 2

پسانوگرایی

پسانوین

پساوند

پساویدن

پساویز

پساپیش

پساپیش شدن

پساچین

پساک

<hr> مترادف پست : برید، پیک، چاپار، قراول، کشیک، خدمت، شغل، مقام، جایگاه، منزل، موضع، پاسگاه | بی سروپا، پست فطرت، دون همت، رذل، ناکس، بخیل، کنس، لئیم، لچر، قصیر، کم ارتفاع، کوتاه، بی قدر، بی مقدار، حقیر، خوار، دنی، دون، ذلیل، زبون، سفله، فرومایه، متذلل، نازل، جلب، رذیل، محقر، پایین، کوچک، مبتذل، وضیع <hr> متضاد پست : شریف <hr> برابر پارسی : پیک، نامه رسانی، پاسگاه

مترادف پست : برید، پیک، چاپار، قراول، کشیک، خدمت، شغل، مقام، جایگاه، منزل، موضع، پاسگاه | بی سروپا، پست فطرت، دون همت، رذل، ناکس، بخیل، کنس، لئیم، لچر، قصیر، کم ارتفاع، کوتاه، بی قدر، بی مقدار، حقیر، خوار، دنی، دون، ذلیل، زبون، سفله، فرومایه، متذلل، نازل، جلب، رذیل، محقر، پایین، کوچک، مبتذل، وضیع مت

پست

پست اصلی

پست افزایندۀ ولتاژ

پست اقماری

<hr> برابر پارسی : تیمارگاه، یاری گاه، بیمارستان

برابر پارسی : تیمارگاه، یاری گاه، بیمارستان

پست امدادی

پست انتقال

پست باجه ای

پست بادام

پست بالا

پست باکاروَر

پست باکاروَر دائمی

پست برق

پست بی کاروَر

پست توزیع

پست دادن

پست دورفرمان

پست روباز

پست روزکاروَر

پست زیرزمینی

پست سرِ تیر

پست سرپوشیده

پست شدن

پست شمردن

پست شور

پست صوتی

<hr> مترادف پست فطرت : بدذات، بدسرشت، پست، خسیس، دیوسیرت، فرومایه، لئیم، ناکس، نامردم <hr> برابر پارسی : ناکس، فرومایه

مترادف پست فطرت : بدذات، بدسرشت، پست، خسیس، دیوسیرت، فرومایه، لئیم، ناکس، نامردم برابر پارسی : ناکس، فرومایه

پست فطرت

<hr> مترادف پست فطرتی : پستی، خباثت، خبث، دنائت، رذالت، فرومایگی، لئامت

مترادف پست فطرتی : پستی، خباثت، خبث، دنائت، رذالت، فرومایگی، لئامت

واژه های حرف "پ" - فرهنگ فارسی