<hr> برابر پارسی : پیشروکاروان

برابر پارسی : پیشروکاروان

چاوش

چاوش زاده

چاوش قلی

چاوله

چاولی

چاوه

<hr> مترادف چاووش : پیشرو قافله، طلایه، نقیب قافله، راهنمای زوار، اشعارمذهبی، حاجب، چاووش خوان، چاووشگر

مترادف چاووش : پیشرو قافله، طلایه، نقیب قافله، راهنمای زوار، اشعارمذهبی، حاجب، چاووش خوان، چاووشگر

چاووش

چاووش خوانی

چاوک

چاویدن

<hr> مترادف چاپ : افست، طبع، منتشر، نشر، باسمه، دروغ، شایعه، گزافه، اغراق

مترادف چاپ : افست، طبع، منتشر، نشر، باسمه، دروغ، شایعه، گزافه، اغراق

چاپ

<hr> مترادف چاپ خوردن : چاپ شدن

مترادف چاپ خوردن : چاپ شدن

چاپ خوردن

چاپ دوتایی

چاپ رنگ آشام

چاپ روزانه ها

<hr> مترادف چاپ زدن : چاپ کردن، بافتن، سرهم کردن، ساختن، جعل کردن، ازخود درآوردن، دروغ گفتن، لیچار بافتن

مترادف چاپ زدن : چاپ کردن، بافتن، سرهم کردن، ساختن، جعل کردن، ازخود درآوردن، دروغ گفتن، لیچار بافتن

چاپ زدن

چاپ سرا

چاپ سربی

چاپ سنگی

چاپ سه بعدی

چاپ شدن

چاپ صفحه

چاپ نسخۀ مثبت

چاپ نسخۀ منفی

چاپ نشده

چاپ و چاخان

چاپ و چوپ

<hr> مترادف چاپ کردن : طبع کردن، به طبع رساندن، به چاپ رساندن، منتشر کردن

مترادف چاپ کردن : طبع کردن، به طبع رساندن، به چاپ رساندن، منتشر کردن

چاپ کردن

چاپا چاپ

<hr> مترادف چاپار : برید، پست، پستچی، پیک، قاصد، نامه بر، نامه رسان <hr> برابر پارسی : پیک

مترادف چاپار : برید، پست، پستچی، پیک، قاصد، نامه بر، نامه رسان برابر پارسی : پیک

چاپار

<hr> مترادف چاپارخانه : اداره پست، پستخانه، چپرخانه

مترادف چاپارخانه : اداره پست، پستخانه، چپرخانه

چاپارخانه

چاپارچی

چاپارچی باشی

<hr> مترادف چاپاری : منسوب به چاپار، تند، سریع

مترادف چاپاری : منسوب به چاپار، تند، سریع

چاپاری

چاپاری امدن

<hr> مترادف چاپخانه : مطبعه، باسمه خانه

مترادف چاپخانه : مطبعه، باسمه خانه

چاپخانه

چاپشلو

<hr> مترادف چاپلوس : چرب زبان، خوشامدگو، زبان به مزد، سالوس، ظاهرنما، کاسه لیس، متملق، مداهن، مداهنه گر، خایه مال، متصلف، کرنش گر، مجیزگو

مترادف چاپلوس : چرب زبان، خوشامدگو، زبان به مزد، سالوس، ظاهرنما، کاسه لیس، متملق، مداهن، مداهنه گر، خایه مال، متصلف، کرنش گر، مجیزگو

چاپلوس

<hr> مترادف چاپلوسی : تبصبص، تصلف، تملق، چرب زبانی، مداهنه، دم لابه، کرنش، دم لیسه، خایه مالی، مجیزگویی، کرنش گری

مترادف چاپلوسی : تبصبص، تصلف، تملق، چرب زبانی، مداهنه، دم لابه، کرنش، دم لیسه، خایه مالی، مجیزگویی، کرنش گری

چاپلوسی

<hr> مترادف چاپلوسی کردن : چرب زبانی کردن، مداهنه گری کردن، مداهنه کردن، خایه مالی کردن، زبان به مزد بودن، کاسه لیسی کردن، مجیز گفتن

مترادف چاپلوسی کردن : چرب زبانی کردن، مداهنه گری کردن، مداهنه کردن، خایه مالی کردن، زبان به مزد بودن، کاسه لیسی کردن، مجیز گفتن

چاپلوسی کردن

<hr> مترادف چاپنده : تاراجگر، چپاولگر، غارتگر، یغماگر

مترادف چاپنده : تاراجگر، چپاولگر، غارتگر، یغماگر

چاپنده

چاپول

چاپوک

چاپوک دست

<hr> مترادف چاپچی : باسمه چی، چاپخانه دار، طابع، مطبعه چی، دروغ گو، شایعه ساز، شایعه پرداز، گزافه گو، لاف زن، چاچول

مترادف چاپچی : باسمه چی، چاپخانه دار، طابع، مطبعه چی، دروغ گو، شایعه ساز، شایعه پرداز، گزافه گو، لاف زن، چاچول

چاپچی

<hr> مترادف چاپگر : دستگاه چاپ رایانه ای، پرینتر

واژه های حرف "چ" - فرهنگ فارسی