صفحه اصلی
فرهنگ فارسی
واژه های حرف "ژ" - فرهنگ فارسی
ژله ای شدن
ژله شدن
ژله مانند
ژله کردن
ژم
ژمه لی
ژمک
ژن
ژن بارز
ژن باز پیوستگی
ژن بوم شناسی
ژن ترشح ساز
ژن تنظیم کننده
ژن جهش افزا
ژن جهش کاه
ژن درمانی
ژن دگرریخت
ژن روایستا
ژن ریزرِنا
ژن زیرایستا
ژن ساختاری
ژن شناختی
ژن شناس
ژن شناسی
ژن شناسی تغذیه ای
ژن شناسی تَرانَسلی
ژن شناسی جمعیت
ژن شناسی جنگل
ژن شناسی معکوس
ژن شناسی مندلی
ژن غالب
ژن نما
ژن نمایی
ژن نمود
ژن نمودی
ژن نهفته
ژن های اَرتاساخت
ژن های دگرساخت
ژن های ناهم ساخت
ژن های هم رشته
ژن های هم ساخت
ژن های پَراساخت
ژن ویروس زا
ژن پادمعنا
ژن پروری
ژن پوشه
ژن چاقی
ژن چند اثر
بیشتر