دیکشنری تخصصی

basic salt

basic selection unit

basic sequential access method

basic sets of a linear space

basic shrinkage phase

basic shrinkage zone

<hr> (آهن گدازی) فرایند پالاییدن و خالص سازی پولاد از راه دمیدن اکسیژن بر آهن گداخته، (آهن گدازی) تفاله ی ساده (تفاله ای که در فرایند پولاد سازی به جا می ماند و در سیمان سازی و به عنوان کود کاربرد دارد)

(آهن گدازی) فرایند پالاییدن و خالص سازی پولاد از راه دمیدن اکسیژن بر آهن گداخته، (آهن گدازی) تفاله ی ساده (تفاله ای که در فرایند پولاد سازی به جا می ماند و در سیمان سازی و به عنوان کود کاربرد دارد)

basic slag

basic slag phosphatic slag

basic solution

basic space

basic spatial unit or bsu or bsu

basic speed

basic stage flood

basic standard

basic statistical concepts

basic stitch

basic structure

basic study

basic telecommunications access method

basic television service

basic time

basic variable

basic variables

basic vector

basic velocity

basic warp ends

basic weave

<hr> کامپیوتر : بیسیک - اى

basica

basicaly

<hr> (آهن گدازی) تفاله ی ساده (تفاله ای که در فرایند پولاد سازی به جا می ماند و در سیمان سازی و به عنوان کود کاربرد دارد)، (شیمی) حالت بازی، حالت قلیایی، خاصیت بازی وقلیایی، حالت بنیانی

(آهن گدازی) تفاله ی ساده (تفاله ای که در فرایند پولاد سازی به جا می ماند و در سیمان سازی و به عنوان کود کاربرد دارد)، (شیمی) حالت بازی، حالت قلیایی، خاصیت بازی وقلیایی، حالت بنیانی

basicity

basicline peate

basidiomycete or basidiomycetes or basidiomycetes

basidiomycetes

<hr> (گیاه شناسی) بنیاد هاگ (هاگی که بر بنیاده تولید شود)،بازیدیواسپور

(گیاه شناسی) بنیاد هاگ (هاگی که بر بنیاده تولید شود)،بازیدیواسپور

basidiospore

<hr> (گیاه شناسی) بنیاده (سلول های دراز بنیاد قارچ ها)،گدو،بازیدیوم

(گیاه شناسی) بنیاده (سلول های دراز بنیاد قارچ ها)،گدو،بازیدیوم

basidium

basilar membrane

<hr> <b>معنی</b> : حوزه رودخانه، لگن، تشتک، دستشویی، ابگیر <hr> <b>معانی دیگر</b> : تشت، دستشویی بزرگ آشپزخانه (که در آن ظرف و رخت می شویند - wash basin هم می گویند)، دریاچه ی کوچک، گودی پر از آب، حوضچه، شناوه، بندرگاه، خلیج کوچک، خور، حوزه ی رودخانه، آبگیر، محتویات تشت یا لگن، (دریا شناسی) چاله ی ژرف در کف اقیانوس، دریاچال

معنی : حوزه رودخانه، لگن، تشتک، دستشویی، ابگیر معانی دیگر : تشت، دستشویی بزرگ آشپزخانه (که در آن ظرف و رخت می شویند - wash basin هم می گویند)، دریاچه ی کوچک، گودی پر از آب، حوضچه، شناوه، بندرگاه، خلیج کوچک، خور، حوزه ی رودخانه، آبگیر، محتویات تشت یا لگن، (دریا شناسی) چاله ی ژرف در کف اقیانوس، دریاچا

واژه های حرف "b" - دیکشنری تخصصی