دیکشنری تخصصی

binomial expression

binomial formula

binomial indicatrix

binomial integral

binomial moment

binomial nomenclature or binomial or binomial

binomial probability distribution

binomial probability paper

binomial proportion

binomial series

binomial test

<hr> (ریاضی - این اصل توسط عمر خیام کشف شد و توسط آیزاک نیوتن عمومیت یافت) قضیه ی دوجمله ای نیوتن، دستور دوبندی

(ریاضی - این اصل توسط عمر خیام کشف شد و توسط آیزاک نیوتن عمومیت یافت) قضیه ی دوجمله ای نیوتن، دستور دوبندی

binomial theorem

binomial trial

binominal

binominal distribution

binominal probability distribution

binominal theorem

binormal

binormal indicatrix

binot

bio enzyme

bio finishing

bio inert

bio pilishing

bioaccumulated limestone or limestone or limestone

<hr> (فرایند جمع شدن تدریجی مواد شیمیایی مضر و فضولات صنعتی در بافت های زنده به ویژه بافت های بدن انسان) زیست باره

(فرایند جمع شدن تدریجی مواد شیمیایی مضر و فضولات صنعتی در بافت های زنده به ویژه بافت های بدن انسان) زیست باره

bioaccumulation

<hr> (دارای قابلیت کنش و واکنش با بافت زنده یا سازواره ی زنده) زیست کنش ور

(دارای قابلیت کنش و واکنش با بافت زنده یا سازواره ی زنده) زیست کنش ور

bioactive

bioapatite

<hr> (روش تعیین قدرت دارو یا مواد دیگر از طریق سنجش اثر آن بر نمونه ی آزمایشی) زیست آزمون، عیار سنجی زیستی

(روش تعیین قدرت دارو یا مواد دیگر از طریق سنجش اثر آن بر نمونه ی آزمایشی) زیست آزمون، عیار سنجی زیستی

bioassay

<hr> (میزان سرعت ورود دارو به دستگاه گردش خون و بافت ها یا اندام) دسترسی زیستی، زیست بودش

(میزان سرعت ورود دارو به دستگاه گردش خون و بافت ها یا اندام) دسترسی زیستی، زیست بودش

bioavailability

bioavailable

biocalcarenite

biocementstone

<hr> رشته ای از زیست شناسی که از اجتماعی موجودات وتاثیر انها بریکدیگر بحک میکند

رشته ای از زیست شناسی که از اجتماعی موجودات وتاثیر انها بریکدیگر بحک میکند

biocenology

<hr> زیست شناسى : جامعه زندگان

زیست شناسى : جامعه زندگان

biocenose

biocenosis or biocoenosis or biocoenosis

<hr> مربوط به شیمی حیاتی یا زیست شیمی

مربوط به شیمی حیاتی یا زیست شیمی

biochemical

biochemical catalyst

biochemical larval control

biochemical oxidation

<hr> میزان اکسیژن لازم برای متلاشی کردن مواد آلی موجود در فضولات (به ویژه در آب - بالا بودن این میزان نشان آن است که اکسیژن کافی برای ماهیان و غیره موجود نیست) (مخفف آن: bod)، میزان مواد آلی در فاضلاب (biological oxygen demand هم می گویند)

میزان اکسیژن لازم برای متلاشی کردن مواد آلی موجود در فضولات (به ویژه در آب - بالا بودن این میزان نشان آن است که اکسیژن کافی برای ماهیان و غیره موجود نیست) (مخفف آن: bod)، میزان مواد آلی در فاضلاب (biological oxygen demand هم می گویند)

biochemical oxygen demand

biochemical oxygen demard

biochemical precipitate or precipitate or precipitate

biochemical rock

<hr> معنی : متخصص شیمی حیاتی والی، ویژهگر زیست شیمی <hr> معانی دیگر : متخصص شیمی حیاتی والی، ویژه گر زیست شیمی

معنی : متخصص شیمی حیاتی والی، ویژهگر زیست شیمی معانی دیگر : متخصص شیمی حیاتی والی، ویژه گر زیست شیمی

biochemist

<hr> معنی : زیست شیمی <hr> معانی دیگر : (دانشی که با فرایندهای شیمیایی زیست در گیاهان و جانداران سر و کار دارد) زیست شیمی، بیوشیمی

معنی : زیست شیمی معانی دیگر : (دانشی که با فرایندهای شیمیایی زیست در گیاهان و جانداران سر و کار دارد) زیست شیمی، بیوشیمی

biochemistry

<hr> کامپیوتر : تلاش صنعت کامپیوتر براى تبدیل ارگانیزم زنده به ریزه تراشه ها

کامپیوتر : تلاش صنعت کامپیوتر براى تبدیل ارگانیزم زنده به ریزه تراشه ها

biochip

<hr> زیست شناسى : زیست زمان جانداران

زیست شناسى : زیست زمان جانداران

واژه های حرف "b" - دیکشنری تخصصی