دیکشنری تخصصی

helenca

<hr> گسسته شدن ناجور شیمى : کافت ناجور

گسسته شدن ناجور شیمى : کافت ناجور

helerolysis

helianthin

<hr> معنی : شمسی <hr> معانی دیگر : وابسته به یا به شکل حلزونی، مارپیچ، مارپیچ سان، پیچه دیس، heliacal انج، ستاره ای که قبل از طلوع یا افول خورشید قابل رویت است

معنی : شمسی معانی دیگر : وابسته به یا به شکل حلزونی، مارپیچ، مارپیچ سان، پیچه دیس، heliacal انج، ستاره ای که قبل از طلوع یا افول خورشید قابل رویت است

helical

helical antenna

helical antenna helix antenna

helical auger

helical binding

helical conductor

helical conveyor

helical flow

helical gear

helical ramp

helical scan

helical scanning

helical screw compressor

helical stair

helical structure

helical wave guide

helice

helicitic or poikiloblastic or poikiloblastic

<hr> مارپیچ سان، پیچه سان (مانند صدف برخی سخت پوستان) (helicoidal هم می گویند)، بشکل پوسته حلزون، حلزونی

مارپیچ سان، پیچه سان (مانند صدف برخی سخت پوستان) (helicoidal هم می گویند)، بشکل پوسته حلزون، حلزونی

helicoid

helicoid insert

helicoidal

helicoidal pump

helicoidal pump or helical pump or helical pump

helicoidal wire sawing

helicoids

helicol auger

helicon wave

helicoplacoid

helicopter mount

helicopter refuelling system

helicopter shot

helicopter vision

<hr> (در غارها و غیره) گلفهشنگ مارپیچ،هلیکتیت

(در غارها و غیره) گلفهشنگ مارپیچ،هلیکتیت

helictite

helideck

heligmite

helikian

helindon

<hr> پیشوند: خورشید، خور، نور خورشید، نور [heliocentric]

پیشوند: خورشید، خور، نور خورشید، نور [heliocentric]

helio

<hr> معنی : دوار بدور خورشید، دارای مرکز در خورشید <hr> معانی دیگر : وابسته به مرکز خورشید، احتساب شده از مرکز خورشید

معنی : دوار بدور خورشید، دارای مرکز در خورشید معانی دیگر : وابسته به مرکز خورشید، احتساب شده از مرکز خورشید

heliocentric

heliodore

<hr> معنی : مخابره بوسیله نور خورشید <hr> معانی دیگر : مخابره باتلگراف افتابی، ساختن عکس گراووری افتابی

معنی : مخابره بوسیله نور خورشید معانی دیگر : مخابره باتلگراف افتابی، ساختن عکس گراووری افتابی

واژه های حرف "h" - دیکشنری تخصصی