دیکشنری تخصصی

merohedral or merosymmetric or merosymmetric

merohedrism or merohedry or merohedry

merokarst or karst or karst

merome

meromixis

<hr> (ریاضی) برخه ریخت،برخه سان،مرومورف

(ریاضی) برخه ریخت،برخه سان،مرومورف

meromorphic

meromorphic function

meromorphism

meron

meropod

meroxene

merrihueite

merrillite

merrington pearson approximation

mersenne number

mersenne numbers

mersenne prime number

mersenne prime numbers

merten effect

mertens theorem

mertieite

mervinite

merwinite

meryl b8

merzlota or frozen ground or frozen ground

<hr> معنی : تپه، رنگ بلوطی <hr> معانی دیگر : (به ویژه در جنوب باختری ایالات متحده) زمین تخت و مرتفع، تخت زمین، قله پهنی که دارای شیب تندی است

معنی : تپه، رنگ بلوطی معانی دیگر : (به ویژه در جنوب باختری ایالات متحده) زمین تخت و مرتفع، تخت زمین، قله پهنی که دارای شیب تندی است

mesa

mesa diffusion

mesa etching

mesa or mesas or mesas

mesa structure

mesa transistor

mesabite

<hr> (زیست بوم شناسی: آغاز شونده در محیط نسبتا مرطوب) نیمه نم زی، زیست کننده درناحیه مرطوب مثل سرخسها

(زیست بوم شناسی: آغاز شونده در محیط نسبتا مرطوب) نیمه نم زی، زیست کننده درناحیه مرطوب مثل سرخسها

mesarch

mesc

mesc amendment proposal form

<hr> transistor metal semiconductor field effect کامپیوتر : دستگاه فعال اصلى که مدارهاى مجتمع ارسنیک گالیم به منظور تقویت جریان و معکوس نمودن ان بکار مى رود

transistor metal semiconductor field effect کامپیوتر : دستگاه فعال اصلى که مدارهاى مجتمع ارسنیک گالیم به منظور تقویت جریان و معکوس نمودن ان بکار مى رود

mesfet

<hr> معنی : چشمه، شبکه، بافته، سوراخ تور پشه بند، سوراخ، گیر انداختن، بدام انداختن، شبکه ساختن، تور ساختن، درهم گیرافتادن، تور مانند یا مشبک کردن <hr> معانی دیگر : (هر یک از سوراخ های توریا سرند و غیره) سوراخ، روزن، روزنچه، (جمع) نخ یا سیم و غیره (که با آن سرند و توری و غیره می سازند)، تور، توری، سرند، غربال، الک، دام، مخمصه، گرفتاری، درهم گیر افتادن (دوچرخ دندانه دار)، (مکانیک) دنده گرفتن، در دنده افتادن (دوچرخ و غیره)، گیرافتادن، به تله انداختن یا افتادن، در مخمصه افتادن یا انداختن، درهم قفل شدن، با هم جور شدن، جفت شدن یا کردن، تلفیق کردن یا شدن، پارچه ی تور مانند، جوراب بسیار نازک زنانه، هر چیزی که از حلقه های درهم بافته ی فلزی ساخته شده باشد، n :سورا&nbsp; تور پشه بند، vt : بدام انداختن، جور شدن، درهم گیرافتادن مثل دنده های ماشین

معنی : چشمه، شبکه، بافته، سوراخ تور پشه بند، سوراخ، گیر انداختن، بدام انداختن، شبکه ساختن، تور ساختن، درهم گیرافتادن، تور مانند یا مشبک کردن معانی دیگر : (هر یک از سوراخ های توریا سرند و غیره) سوراخ، روزن، روزنچه، (جمع) نخ یا سیم و غیره (که با آن سرند و توری و غیره می سازند)، تور، توری، سرند، غربال،

واژه های حرف "m" - دیکشنری تخصصی