دیکشنری تخصصی

ore body zonation

ore channel

ore chimney

ore control

ore deposit

ore deposite

ore dressing

ore flotation

ore forming fluid

ore guide

ore in sight

ore magma

ore microscopy

ore mineral

ore of sedimentation

ore pass

ore preparation

ore processing

ore reserve

ore roll or roll orebody or roll orebody

ore shoot

oreferred numbers

oregonite

oreography

<hr> مخفف:، آلی، سازمان، مخفف: آلی مخفف: سازمان مخفف: سازمان یافته

مخفف:، آلی، سازمان، مخفف: آلی مخفف: سازمان مخفف: سازمان یافته

<hr> معنی : الت، وسیله، اندام، عضو، ارغنون، عضو بدن، ارگان، ارگ <hr> معانی دیگر : سازمان، نهاد، (جمع) تشکیلات، ابزار، شوند، (به ویژه روزنامه) ارگان، سخن نما، سخنگو، (موسیقی) ارگ، (قدیمی) ساز بادی

معنی : الت، وسیله، اندام، عضو، ارغنون، عضو بدن، ارگان، ارگ معانی دیگر : سازمان، نهاد، (جمع) تشکیلات، ابزار، شوند، (به ویژه روزنامه) ارگان، سخن نما، سخنگو، (موسیقی) ارگ، (قدیمی) ساز بادی

organ

organ console

organ systems

organan

<hr> معنی : پارچه ارگاندی <hr> معانی دیگر : organdy پارچه ارگاندی

معنی : پارچه ارگاندی معانی دیگر : organdy پارچه ارگاندی

organdie

<hr> معنی : پارچه ارگاندی <hr> معانی دیگر : organdie پارچه ارگاندی

معنی : پارچه ارگاندی معانی دیگر : organdie پارچه ارگاندی

organdy

<hr> معنی : اصلی، حیوانی، ذاتی، اساسی، بنیانی، الی، عضوی، سازمانی، موثر درساختمان اندام، اندام دار، وابسته به شیمی الی، وابسته به موجود الی <hr> معانی دیگر : وابسته به اندام، اندامی، نهادی، بنیادی، درونی، درون زاد، سازمان دار، سامان دار، منظم، بسامان، (شیمی - دارای کربن) آلی، وابسته به شیمی آلی، به دست آمده از سازواره های زنده، تنمایه ای، گیاهی، (امریکا - مواد خوراکی) به دست آمده از طریق طبیعی (بدون کاربرد کودهای شیمیایی و مواد مصنوعی و حشره کش ها)، آخشیجی، پاک آورد، (پزشکی - موجب یا وابسته به تغییر در ساختمان اندام) اندام گیر، (حقوق) وابسته به قانون اساسی، ساختمانی

معنی : اصلی، حیوانی، ذاتی، اساسی، بنیانی، الی، عضوی، سازمانی، موثر درساختمان اندام، اندام دار، وابسته به شیمی الی، وابسته به موجود الی معانی دیگر : وابسته به اندام، اندامی، نهادی، بنیادی، درونی، درون زاد، سازمان دار، سامان دار، منظم، بسامان، (شیمی - دارای کربن) آلی، وابسته به شیمی آلی، به دست آمده ا

واژه های حرف "o" - دیکشنری تخصصی