دیکشنری تخصصی

orthonormal

orthonormal basis

orthonormal coordinates

orthonormal expansions

orthonormal functions

orthonormal plane

orthonormal set

orthonormal system

orthonormal vectors

orthonormality

orthonormalize

orthonormalized eigenfunction

<hr> معنی : وابسته به استخوانپزشکی <hr> معانی دیگر : وابسته به استخوانپزشکی

معنی : وابسته به استخوانپزشکی معانی دیگر : وابسته به استخوانپزشکی

orthopedic

<hr> (شیمی) ارتوفسفات (ملح اسید فسفریک - حاوی ریشه ی سه ظرفیتی و منفی po4)

(شیمی) ارتوفسفات (ملح اسید فسفریک - حاوی ریشه ی سه ظرفیتی و منفی po4)

orthophosphate

orthophoto map

orthophoto mosaic

orthophotoquad

orthopinacoid or front pinacoid or front pinacoid

orthopinakiolite

orthopyroxene

orthoquartzitic conglomerate

orthorhombic system or orthorhombic or orthorhombic

orthorhomobic system

<hr> (چشم پزشکی - دستگاه معاینه ی درون چشم) چشم آزما، چشم بین

(چشم پزشکی - دستگاه معاینه ی درون چشم) چشم آزما، چشم بین

orthoscope

<hr> راست نما، ارتانما، راست بین

راست نما، ارتانما، راست بین

orthoscopic

orthoscopy

orthose

orthoserpierite

orthosilicate

orthostratigraphy

orthotectic

orthotectonics

orthotill

orthotriaene or protriaene or protriaene

<hr> (گیاه شناسی) وابسته به یا دارای رشد عمودی، ارتارست، دارای محور اصلی عمودی

(گیاه شناسی) وابسته به یا دارای رشد عمودی، ارتارست، دارای محور اصلی عمودی

orthotropic

orthowalpurgite

orthox

ortstein

orwocolor

oryctognosy

oryctology

orylon

<hr> معنی : دهان <hr> معانی دیگر : (مخفف لاتین: oculus sinister) چشم چپ، استخوان، دهانه، مدخل، رجوع شود به: esker، مخفف: (شیمی) osmium، ساکسونی کهن، سری قدیمی، سبک قدیمی، سبک سابق، ملوان ساده، روزنه

معنی : دهان معانی دیگر : (مخفف لاتین: oculus sinister) چشم چپ، استخوان، دهانه، مدخل، رجوع شود به: esker، مخفف: (شیمی) osmium، ساکسونی کهن، سری قدیمی، سبک قدیمی، سبک سابق، ملوان ساده، روزنه

واژه های حرف "o" - دیکشنری تخصصی