دیکشنری تخصصی

passive communication satellite

passive component

passive cornerreflector

passive debt

passive detector

passive device

passive earth pressure

passive electronic countermeasures

passive element

passive filter

passive fold

passive gamma ray method

passive glacier

passive graphics

passive guidance

passive homing

<hr> (پزشکی - مصونیتی که کودک در رحم مادر کسب می کند مثلا در اثر پادتن های انتقالی از مادر - مصونیت به دست آمده در اثر تلقیح پادتن از انسان یا حیوان مصون) ایمنی ناکنش ور، ایمنی غیر فعال

(پزشکی - مصونیتی که کودک در رحم مادر کسب می کند مثلا در اثر پادتن های انتقالی از مادر - مصونیت به دست آمده در اثر تلقیح پادتن از انسان یا حیوان مصون) ایمنی ناکنش ور، ایمنی غیر فعال

passive immunity

passive infared detection system

passive infrared traking

passive jamming

passive margin or passive margins or passive margins

passive matrix

passive matrix display dual scan passive matrix screen display

passive method

passive nationality

passive network

passive positioning

passive pressure

passive radar

passive rankine state

passive region

passive repair time

passive riftogenesis

passive sensor

passive sonar

passive support

passive surveillance

passive system

passive transducer

passive trust

<hr> معنی : تذکره، کلید، گذرنامه، وسیله دخول <hr> معانی دیگر : پاسپورت، رجوع شود به: safe-conduct

معنی : تذکره، کلید، گذرنامه، وسیله دخول معانی دیگر : پاسپورت، رجوع شود به: safe-conduct

passport

<hr> معنی : نشانی، رمز عبور، کلمه رمز، اسم رمز، اسم عبور، اسم شب <hr> معانی دیگر : شبنام

معنی : نشانی، رمز عبور، کلمه رمز، اسم رمز، اسم عبور، اسم شب معانی دیگر : شبنام

password

password protection

<hr> معنی : سابقه، پیشینه، ماقبل، ماورای، پایان یافته، وابسته بزمان گذشته، قبلی، قدیمی، گذشته، سابق، پیش، دور از، پیش از، در ماورای، گذشته از <hr> معانی دیگر : سپری شده، پیشین، اسبق، (در گفتن زمان) بعد از، پس از، (سن) بزرگتر از، مسن تر از، بیشتر، ورای، فراسوی، بالاتر، آنطرف تر، فراتر، تاریخ گذشته، (نادر) اسم مفعول فعل: pass، (دستور زبان) ماضی، زمان گذشته، ماضی

معنی : سابقه، پیشینه، ماقبل، ماورای، پایان یافته، وابسته بزمان گذشته، قبلی، قدیمی، گذشته، سابق، پیش، دور از، پیش از، در ماورای، گذشته از معانی دیگر : سپری شده، پیشین، اسبق، (در گفتن زمان) بعد از، پس از، (سن) بزرگتر از، مسن تر از، بیشتر، ورای، فراسوی، بالاتر، آنطرف تر، فراتر، تاریخ گذشته، (نادر) اسم 

past

past due

past due bill check

past time

<hr> معنی : خمیر، نوعی شیرینی، سریش، چسب، گل یا خمیر، چسبیدن، چسباندن، چسب زدن به <hr> معانی دیگر : هر چیز خمیر مانند، گل کوزه گری و سفالگری، گل سرشور، چسباندن (با سریش)، چسب زدن، دوساندن، (با چسباندن) پوشاندن، خمیر (به ویژه برای شیرینی پزی یا آشپزی - به خمیر نانوایی می گویند: dough)، رجوع شود به: pasta، هرشیرینی یا آبنبات ژله مانند، جواهر بدل، شیشه ای که از آن جواهر بدل می سازند (strass هم می گویند)، (خودمانی) ضربه ی مشت، ضربه، مشت زدن، کتک زدن، خمیر زدن

معنی : خمیر، نوعی شیرینی، سریش، چسب، گل یا خمیر، چسبیدن، چسباندن، چسب زدن به معانی دیگر : هر چیز خمیر مانند، گل کوزه گری و سفالگری، گل سرشور، چسباندن (با سریش)، چسب زدن، دوساندن، (با چسباندن) پوشاندن، خمیر (به ویژه برای شیرینی پزی یا آشپزی - به خمیر نانوایی می گویند: dough)، رجوع شود به: pasta، هرشی

paste

واژه های حرف "p" - دیکشنری تخصصی