دیکشنری تخصصی

quality cost

quality engineering

quality function deployment

quality function development

quality goals

quality history

quality improvement

quality index

quality information equipment

quality inspection

quality loop

quality management

quality measure

quality objectives

quality of accounting income

quality of care

quality of conformance

quality of design

quality of flow

quality of servicd

quality of traffic flow

quality of water

quality parameter

quality planning

quality policy

quality protection

quality report

quality spiral

quality statistic

quality system

quanch cooling

quanching

<hr> (انگلیس) دیرک یا چوب سرقلمبه (که با فشردن آن به ته رودخانه قایق را به جلو می رانند)، شیمى : کمیت

(انگلیس) دیرک یا چوب سرقلمبه (که با فشردن آن به ته رودخانه قایق را به جلو می رانند)، شیمى : کمیت

quant

<hr> جمع واژه ی: quantum، شیمى : کوانتومها

جمع واژه ی: quantum، شیمى : کوانتومها

quanta

quantifiability

<hr> معنی : تعریف، تعیین خاصیت، معرفی عناصر یک جسم <hr> معانی دیگر : معرفی عناصر یک جسم، تعریف، تعیین خاصیت

معنی : تعریف، تعیین خاصیت، معرفی عناصر یک جسم معانی دیگر : معرفی عناصر یک جسم، تعریف، تعیین خاصیت

quantification

quantified

quantified expression

quantified formula

quantified proposition

quantified sentence

quantified statement

<hr> معنی : کمیت سنج، چونی سنج <hr> معانی دیگر : (منطق) کمیت نما، چندی نما، سور، چنداگر

معنی : کمیت سنج، چونی سنج معانی دیگر : (منطق) کمیت نما، چندی نما، سور، چنداگر

quantifier

quantifier existential

<hr> معنی : کمیت را تعیین کردن، چندی بیان کردن، کیفیت چیزی را معلوم کردن <hr> معانی دیگر : سنجیدن، چندا کردن، چندا سنجی کردن، مقدار سنجی کردن، ایاره سنجی کردن، چندی کردن، کمی کردن، با عدد نشان دادن، شمارنمایی کردن، مسور کردن، سور کردن، (منطق) میزان نمایی کردن (با به کار بردن واژه هایی مانند: all یا none یا more)، محدود کردن

معنی : کمیت را تعیین کردن، چندی بیان کردن، کیفیت چیزی را معلوم کردن معانی دیگر : سنجیدن، چندا کردن، چندا سنجی کردن، مقدار سنجی کردن، ایاره سنجی کردن، چندی کردن، کمی کردن، با عدد نشان دادن، شمارنمایی کردن، مسور کردن، سور کردن، (منطق) میزان نمایی کردن (با به کار بردن واژه هایی مانند: all یا none یا mo

quantify

quantifying symbol

<hr> (آمار شناسی) چندک،کوانتیل،چندیک، چارک( درامار) بازرگانى : چارک

(آمار شناسی) چندک،کوانتیل،چندیک، چارک( درامار) بازرگانى : چارک

quantile

quantile estimation

واژه های حرف "q" - دیکشنری تخصصی