دیکشنری تخصصی

radiometric resolution

<hr> شیمى : پرتودرمانى روانشناسى : پرتوسنجى

شیمى : پرتودرمانى روانشناسى : پرتوسنجى

radiometry

<hr> (نوکلید nuclide دارای رادیو اکتیویته) نوکلید پرتوزا

(نوکلید nuclide دارای رادیو اکتیویته) نوکلید پرتوزا

radionuclide

radionuclide radioactive nuclide

radionuclides

radiopacity

<hr> ( وابسته به جسمی که اشعه ی ایکس و غیره را از خود عبور نمی دهد) پرتو نارسان، پرتو بند

( وابسته به جسمی که اشعه ی ایکس و غیره را از خود عبور نمی دهد) پرتو نارسان، پرتو بند

radiopaque

radiopaque obstacle

<hr> عکس رادیویی (radiophotograph هم می گویند)

عکس رادیویی (radiophotograph هم می گویند)

radiophoto

<hr> ( دستگاه های هواشناسی که توسط بالون به هوا می فرستند) آب و هواسنج

( دستگاه های هواشناسی که توسط بالون به هوا می فرستند) آب و هواسنج

radiosonde

radiosounde radio meteorograph

<hr> معنی : تلگراف بی سیم، تلگراف رادیویی کردن <hr> معانی دیگر : تلگراف بی سیم (radiotelegraphy یا wireless telegraphy هم می گویند)، radiotelegraphic تلگراف رادیویی کردن

معنی : تلگراف بی سیم، تلگراف رادیویی کردن معانی دیگر : تلگراف بی سیم (radiotelegraphy یا wireless telegraphy هم می گویند)، radiotelegraphic تلگراف رادیویی کردن

radiotelegraph

radiotelegraphy

<hr> معنی : تلفن بی سیم <hr> معانی دیگر : تلفن رادیویی

معنی : تلفن بی سیم معانی دیگر : تلفن رادیویی

radiotelephone

radiotelephone distress call

<hr> مکالمه رادیو تلفنى علوم نظامى : مکالمه با بى سیم

مکالمه رادیو تلفنى علوم نظامى : مکالمه با بى سیم

radiotelephony

<hr> بى سیم تله تایپ علوم نظامى : تلگراف بى سیم

بى سیم تله تایپ علوم نظامى : تلگراف بى سیم

radioteletype

radioteletypewriter

radiothermoluminescence

radiotrace technique

radiozone

<hr> معنی : رادیوم <hr> معانی دیگر : (شیمی) رادیم (نشان:ra، وزن اتمی: 266/02، شماره ی اتمی: 88، وزن مخصوص: حدود 5، نقطه ی گداز: حدود 700c، نقطه ی جوش: 1140c)

معنی : رادیوم معانی دیگر : (شیمی) رادیم (نشان:ra، وزن اتمی: 266/02، شماره ی اتمی: 88، وزن مخصوص: حدود 5، نقطه ی گداز: حدود 700c، نقطه ی جوش: 1140c)

radium

<hr> معنی : شعاع، شعاع دایره، نصف قطر، زند زبرین <hr> معانی دیگر : ناحیه ی درون شعاع، درون پراز، محدوده، حد، کران، (دایره) شعاع، نیم پراز، نیم ترامون، هر چیز شعاع مانند: (چرخ) پره، اسپوک، (فاصله ای که هواپیما و کشتی می توانند بدون سوخت گیری رفت و برگشت کنند) برد، (استخوان) زند زبرین، برش دادن

معنی : شعاع، شعاع دایره، نصف قطر، زند زبرین معانی دیگر : ناحیه ی درون شعاع، درون پراز، محدوده، حد، کران، (دایره) شعاع، نیم پراز، نیم ترامون، هر چیز شعاع مانند: (چرخ) پره، اسپوک، (فاصله ای که هواپیما و کشتی می توانند بدون سوخت گیری رفت و برگشت کنند) برد، (استخوان) زند زبرین، برش دادن

radius

radius gage

radius if intrados

radius of a circle

radius of a sphere

radius of convergence

radius of convergence of a power series

radius of curvature

radius of destruction

radius of extrados

radius of gyration

radius of influence

radius of influence of the well

radius of torsion

radius of torsion of a space curve

radius ratio

radius vector

<hr> معنی : پایه، مبنا، منشاء، بیخ، سرچشمهاولیه، منبع اصلی <hr> معانی دیگر : (گیاه) ریشه، رجوع شود به: radicle، (زبان شناسی) واج ریشه، ریشه ی لغت، منشا

معنی : پایه، مبنا، منشاء، بیخ، سرچشمهاولیه، منبع اصلی معانی دیگر : (گیاه) ریشه، رجوع شود به: radicle، (زبان شناسی) واج ریشه، ریشه ی لغت، منشا

radix

radix complement

radix notation

<hr> معنی : ممیز، نقطه مبنا <hr> معانی دیگر : ممیز، نقطه مبنا

معنی : ممیز، نقطه مبنا معانی دیگر : ممیز، نقطه مبنا

radix point

radix sort

radix sorting algorithm

radnos

radolarin ooze or ooze or ooze

<hr> ( به ویژه در هواپیما) محفظه ی رادار، گنبدچه ی رادار، پوشش پلاستیکی انتن رادار در هواپیما

( به ویژه در هواپیما) محفظه ی رادار، گنبدچه ی رادار، پوشش پلاستیکی انتن رادار در هواپیما

واژه های حرف "r" - دیکشنری تخصصی