دیکشنری تخصصی

wireless set

wireless station

wireless stereo headphones

wireman

<hr> (نام بازرگانی)، عکس رادیویی، عکس ارسالی توسط بی سیم، عکسی که بوسیله بی سیم فرستاده میشود، بوسیله بی سیم عکس فرستادن

(نام بازرگانی)، عکس رادیویی، عکس ارسالی توسط بی سیم، عکسی که بوسیله بی سیم فرستاده میشود، بوسیله بی سیم عکس فرستادن

wirephoto

<hr> استراق سمع تلفنی (با وصل کردن سیم مخفی)، گوشیازی تلفنی، نهان گوشی تلفنی، نیوشه، استراق سمع تلفنی کردن، گوشیازی تلفنی کردن، نیوشه کردن، ضبط و کنترل سری مکالمات، با دستگاه ضبط صوت استراق سمع کردن

استراق سمع تلفنی (با وصل کردن سیم مخفی)، گوشیازی تلفنی، نهان گوشی تلفنی، نیوشه، استراق سمع تلفنی کردن، گوشیازی تلفنی کردن، نیوشه کردن، ضبط و کنترل سری مکالمات، با دستگاه ضبط صوت استراق سمع کردن

wiretap

<hr> (انواع لیسه های سیم مانند برخی سوسک ها که آفت ریشه ی گیاه اند) سیم کرم، هزارپا (جنس julus)، کرم ریش خور

(انواع لیسه های سیم مانند برخی سوسک ها که آفت ریشه ی گیاه اند) سیم کرم، هزارپا (جنس julus)، کرم ریش خور

wireworm

wirewound resitor

wirewound rheostat

<hr> معنی : سیمکشی <hr> معانی دیگر : شبکه ی سیم کشی، موسسه سیم سازی

معنی : سیمکشی معانی دیگر : شبکه ی سیم کشی، موسسه سیم سازی

wiring

wiring harness

wirte only

wischmeier equation

wisconsin mastitis test

wisconsin or wisconsinan or wisconsinan

wisconsinan

wisdom tooth or third molar or third molar

wiserite

<hr> معنی : دلخواه، مراد، مرام، ارزو، طلب، خواست، فرمایش، کام، خواهش، حاجت، خواستاربودن، ارزو داشتن، ارزو کردن، میل داشتن، خواستن <hr> معانی دیگر : آرزو کردن یا داشتن، (دل) خواستن، (درود و غیره) گفتن، خواستار شدن، دستور دادن، خواهان شدن، تحمیل کردن، بویه، کامه، کاش، آیفت، میل، خواسته

معنی : دلخواه، مراد، مرام، ارزو، طلب، خواست، فرمایش، کام، خواهش، حاجت، خواستاربودن، ارزو داشتن، ارزو کردن، میل داشتن، خواستن معانی دیگر : آرزو کردن یا داشتن، (دل) خواستن، (درود و غیره) گفتن، خواستار شدن، دستور دادن، خواهان شدن، تحمیل کردن، بویه، کامه، کاش، آیفت، میل، خواسته

wish

wishart distribution

wit replacement

<hr> معنی : عفریته، ساحره، زن جادوگر، پیرهزن، مجذوب کردن، افسون کردن، سحر کردن <hr> معانی دیگر : (زن) جادوگر، (نادر - مرد) جادوگر، عجوزه، پیرزن زشت و بدجنس، رجوع شود به: water witch، (عامیانه - زن) فریبا، دلربا، افسونگر، لعبت، جادو کردن، سحر کردن (bewitch هم می گویند)، فریبنده

معنی : عفریته، ساحره، زن جادوگر، پیرهزن، مجذوب کردن، افسون کردن، سحر کردن معانی دیگر : (زن) جادوگر، (نادر - مرد) جادوگر، عجوزه، پیرزن زشت و بدجنس، رجوع شود به: water witch، (عامیانه - زن) فریبا، دلربا، افسونگر، لعبت، جادو کردن، سحر کردن (bewitch هم می گویند)، فریبنده

witch

witch of agnesi

<hr> معنی : با، پیش، بطرف، برخلاف، بوسیله، بعوض، در جهت، در ازاء <hr> معانی دیگر : در جایی یا برای اداره ای کار کردن، از، درباره ی، در مقایسه با، با همان شرایط، به خوبی...، به همان خوبی که، کاملا مثل، همراه، هم عقیده، یکدل، موافق (با)، در حمایت از، به سود، به نفع، از نظر ...، برای ...، از شدت ...، به خاطر ...، دارای، نزد ...، تحت سرپرستی ...، علیرغم، با وجود، در سوی، نسبت به، با درنظر گرفتن، طبق، بنابر، با گذشت ...، بیش، به ...، همراه (با)، پیشوند: دور از، پس - [withdraw]، مخالف، بعو­

معنی : با، پیش، بطرف، برخلاف، بوسیله، بعوض، در جهت، در ازاء معانی دیگر : در جایی یا برای اداره ای کار کردن، از، درباره ی، در مقایسه با، با همان شرایط، به خوبی...، به همان خوبی که، کاملا مثل، همراه، هم عقیده، یکدل، موافق (با)، در حمایت از، به سود، به نفع، از نظر ...، برای ...، از شدت ...، به خاطر ...

with

with a number of examples

with account take

with different sign

with different signs

with function

with leave of the court

with prejudice

with recourse

with reference to

with regard to

<hr> اگر گستاخی نباشد، محترما، با کمال احترام

اگر گستاخی نباشد، محترما، با کمال احترام

with respect

<hr> درباره ی، در مورد، نسبت به

درباره ی، در مورد، نسبت به

with respect to

with the exception

with the same sign

with the same signs

withamite

<hr> معنی : صرف نظر کردن، با تعظیم خارج شدن، کنار کشیدن، عقب کشیدن، عقب زدن، عقب نشستن، باز گرفتن، بازگیری کردن <hr> معانی دیگر : پس گرفتن، (از حساب بانکی و غیره) برداشتن، گرفتن، برداشت کردن، درآوردن، بیرون آوردن، بیرون کشیدن، (نگاه و غیره) به جای دیگر معطوف کردن، پس کشیدن، عقب نشینی کردن، پسروی کردن، رفتن، کناره گرفتن، کناره گیری کردن، دست کشیدن، بازگیری

معنی : صرف نظر کردن، با تعظیم خارج شدن، کنار کشیدن، عقب کشیدن، عقب زدن، عقب نشستن، باز گرفتن، بازگیری کردن معانی دیگر : پس گرفتن، (از حساب بانکی و غیره) برداشتن، گرفتن، برداشت کردن، درآوردن، بیرون آوردن، بیرون کشیدن، (نگاه و غیره) به جای دیگر معطوف کردن، پس کشیدن، عقب نشینی کردن، پسروی کردن، رفتن، ک

withdraw

withdrawal structure

withdrawals

withdrawn consciousness

<hr> (شیمی) کربنات باریم(baco3 )

(شیمی) کربنات باریم(baco3 )

witherite

<hr> معنی : منع کردن، نگاه داشتن، خود داری کردن، دریغ داشتن، مضایقه داشتن <hr> معانی دیگر : امتناع کردن، سرباز زدن، ندادن، ادا نکردن، نگهداشتن

معنی : منع کردن، نگاه داشتن، خود داری کردن، دریغ داشتن، مضایقه داشتن معانی دیگر : امتناع کردن، سرباز زدن، ندادن، ادا نکردن، نگهداشتن

واژه های حرف "w" - دیکشنری تخصصی