دیکشنری تخصصی

write pulse

write time access time

write white engine

writing speed

written law

written payment order

wrming massage

wroewolfeite

<hr> معنی : اشتباه، سهو، تقصیر و جرم غلط، غیر صحیح، خطا، غلط، بی مورد، نا درست، نا صحیح، بی احترامی کردن به <hr> معانی دیگر : ناروا، کار بد، ناصواب، گناه، بد، عوضی، اشتباهی، غلطی (wrongly هم می گویند)، ناجور، نامناسب، (پارچه و تخته و غیره - با: side) پشت، خراب، معیوب، عیب دار، (حقوق) تخطی، عمل غیرقانونی، خلافکاری، تقصیر، بدی، عمل نامشروع، تخلف، بدرفتاری کردن، بد کردن، ناروا عمل کردن، (زن را) از راه به در کردن، گمراه کردن، (درباره ی کسی) اشتباه کردن، بی انصافی کردن (در حق کسی)، غیر منصفانه رفتار کردن

معنی : اشتباه، سهو، تقصیر و جرم غلط، غیر صحیح، خطا، غلط، بی مورد، نا درست، نا صحیح، بی احترامی کردن به معانی دیگر : ناروا، کار بد، ناصواب، گناه، بد، عوضی، اشتباهی، غلطی (wrongly هم می گویند)، ناجور، نامناسب، (پارچه و تخته و غیره - با: side) پشت، خراب، معیوب، عیب دار، (حقوق) تخطی، عمل غیرقانونی، خلاف

wrong

wrong regression

<hr> معنی : متجاوز، مجرم، متخلف، خطاکار <hr> معانی دیگر : خطاکار، متجاوز، مجرم، متخلف

معنی : متجاوز، مجرم، متخلف، خطاکار معانی دیگر : خطاکار، متجاوز، مجرم، متخلف

wrongdoer

<hr> معنی : نا صحیح، غیر قانونی، پرغلط <hr> معانی دیگر : ناصواب، غیرمنصفانه، خلاف قانون، نامشروع، اشتباه، نادرست

معنی : نا صحیح، غیر قانونی، پرغلط معانی دیگر : ناصواب، غیرمنصفانه، خلاف قانون، نامشروع، اشتباه، نادرست

wrongful

wrongful abstraction

wrongful act

wrongful dismissal

wronskian

wronskian determinant

wronskin

<hr> معنی : ساخته، به شکل دراورده شده، به شکل درآمده، تشکیل شده، از کار دراورده <hr> معانی دیگر : (فلز) چکش کاری شده، کوفته، ورزیده، زمان گذشته و اسم مفعول: work، شکل داده شده، دیسداده، دیسدار، شکل دار، آذین شده، مزین، زینت شده، آراسته، به شکل درامده

معنی : ساخته، به شکل دراورده شده، به شکل درآمده، تشکیل شده، از کار دراورده معانی دیگر : (فلز) چکش کاری شده، کوفته، ورزیده، زمان گذشته و اسم مفعول: work، شکل داده شده، دیسداده، دیسدار، شکل دار، آذین شده، مزین، زینت شده، آراسته، به شکل درامده

wrought

<hr> آهن ورزیده، آهن چکش کاری شده، آهن نرم، اهن ساخته درمقابل اهن ریخته

آهن ورزیده، آهن چکش کاری شده، آهن نرم، اهن ساخته درمقابل اهن ریخته

wrought iron

wu hausman specification test

wulff net

wulfingite or wuelfingite or wuelfingite

wullenweber antenna

wupatkiite

wurm

wurtzilite

wurtzite

wurtzite or radial blende or radial blende

wustite or wuestite or wuestite

wvdc

wwvh

<hr> شبکه جهانی اطلاعات web wide

شبکه جهانی اطلاعات web wide

wyartite

wyber number

wycheproofite

<hr> حرف ((وای)):y، رودخانه ی وای (در جنوب غربی انگلیس)، wy حرف y درالفبای انگلیسی

حرف ((وای)):y، رودخانه ی وای (در جنوب غربی انگلیس)، wy حرف y درالفبای انگلیسی

واژه های حرف "w" - دیکشنری تخصصی