انگلیسی به فارسی

<hr> معنی : سلاخ <hr> معانی دیگر : (فضاشناسی - رادیو) لایه ی اف (لایه ی هم فشرده ای در یون کره که امواج رادیویی را بازتاب می دهد)، پوست کن، سلا

معنی : سلاخ معانی دیگر : (فضاشناسی - رادیو) لایه ی اف (لایه ی هم فشرده ای در یون کره که امواج رادیویی را بازتاب می دهد)، پوست کن، سلا

f layer

<hr> (عکاسی و فیلم برداری و غیره) عدد اف (نسبت فاصله ی کانونی عدسی به قطر موثر دیافراگم)

(عکاسی و فیلم برداری و غیره) عدد اف (نسبت فاصله ی کانونی عدسی به قطر موثر دیافراگم)

f number

<hr> (بالاترین ناحیه ی یونوسفر در ارتفاع بین 140 تا 400 کیلومتر) ناحیه ی اف

(بالاترین ناحیه ی یونوسفر در ارتفاع بین 140 تا 400 کیلومتر) ناحیه ی اف

f region

f-number

f-stop

fMRI

<hr> معنی : فا، چهارمین نت موسیقی <hr> معانی دیگر : (موسیقی ـ سلفژ) فا (چهارمین نت)

معنی : فا، چهارمین نت موسیقی معانی دیگر : (موسیقی ـ سلفژ) فا (چهارمین نت)

fa la

<hr> مخفف : (امریکا) اداره ی هواپیمایی دولت فدرال

مخفف : (امریکا) اداره ی هواپیمایی دولت فدرال

faade

faailk

faba

<hr> (گیاه شناسی) باقلایی، بنشنی (از بنشن ها) (leguminous هم می گویند)، باقلایی، لوبیایی

(گیاه شناسی) باقلایی، بنشنی (از بنشن ها) (leguminous هم می گویند)، باقلایی، لوبیایی

fabaceous

fabella

fabes

<hr> وابسته به جنگ و گریز، وابسته به احتراز از جنگ قطعی ولی ادامه ی جنگ فرسایشی، جنگ زینشی، وابسته به انجمن فابیان، فابیوسی، احتیاط کار، اهسته رو

وابسته به جنگ و گریز، وابسته به احتراز از جنگ قطعی ولی ادامه ی جنگ فرسایشی، جنگ زینشی، وابسته به انجمن فابیان، فابیوسی، احتیاط کار، اهسته رو

fabian

fabian society

fabianist

fabiform

<hr> فابیوس (سپهدار رومی که با جنگ و گریز و احتراز از جنگ قطعی هانیبال را فرسوده کرد و شکست داد)

فابیوس (سپهدار رومی که با جنگ و گریز و احتراز از جنگ قطعی هانیبال را فرسوده کرد و شکست داد)

fabius

<hr> معنی : داستان، حکایت اخلاقی، دروغ، افسانه، موضوع، حکایت گفتن <hr> معانی دیگر : قصه گفتن، حکایت بافتن، افسانه نوشتن، دروغ بافی کردن، حکایت (به ویژه اگر اخلاقی باشد و شخصیت های آن حیوانات باشند مثل حکایات کلیله و دمنه)، داستان (اخلاقی)، دستان، اسطوره، داستان دروغین، (قدیمی) ساختار یا داستان یک اثر ادبی، طرح داستان، دروه

معنی : داستان، حکایت اخلاقی، دروغ، افسانه، موضوع، حکایت گفتن معانی دیگر : قصه گفتن، حکایت بافتن، افسانه نوشتن، دروغ بافی کردن، حکایت (به ویژه اگر اخلاقی باشد و شخصیت های آن حیوانات باشند مثل حکایات کلیله و دمنه)، داستان (اخلاقی)، دستان، اسطوره، داستان دروغین، (قدیمی) ساختار یا داستان یک اثر ادبی، طر

fable

<hr> غیر واقعی، ساختگی، وانمودین، افسانه ای، (ذکر شده) در داستان ها، افسانه مانند، جعلی

غیر واقعی، ساختگی، وانمودین، افسانه ای، (ذکر شده) در داستان ها، افسانه مانند، جعلی

fabled

fabledom

fableland

fablemonger

fablemongering

<hr> (ادبیات قرون وسطایی انگلیس و فرانسه) حکایت کوتاه و منظوم (و معمولا خنده دار)، pl افسانه موزون، وابسته باشعار قدیم فرانسه

(ادبیات قرون وسطایی انگلیس و فرانسه) حکایت کوتاه و منظوم (و معمولا خنده دار)، pl افسانه موزون، وابسته باشعار قدیم فرانسه

fabliau

fabliaux

fabling

fabraea

<hr> معنی : اساس، پارچه، قماش، محصول، سبک بافت <hr> معانی دیگر : بافته، ساختار، تاروپود (اجتماعی یا معنوی و غیره)، چهارچوب اصلی هرچیز، سبک معماری، طرز ساختمان، ساختمان، طرح بنا، ساخت پردازی، محصول کارخانه و غیره

معنی : اساس، پارچه، قماش، محصول، سبک بافت معانی دیگر : بافته، ساختار، تاروپود (اجتماعی یا معنوی و غیره)، چهارچوب اصلی هرچیز، سبک معماری، طرز ساختمان، ساختمان، طرح بنا، ساخت پردازی، محصول کارخانه و غیره

fabric

fabricant

<hr> معنی : ساختن، از خود در آوردن، تقلید و جعل کردن، بافتن و از کار در آوردن <hr> معانی دیگر : بنا کردن، (در کارخانه یا کارگاه و غیره) تولید کردن، فروردن، فرآوردن، همگذاشت کردن، (دروغ) بهم بافتن، (داستان و غیره) سرهم کردن، دروغ بافتن، جعل کردن، بافتن و از کار در اوردن

معنی : ساختن، از خود در آوردن، تقلید و جعل کردن، بافتن و از کار در آوردن معانی دیگر : بنا کردن، (در کارخانه یا کارگاه و غیره) تولید کردن، فروردن، فرآوردن، همگذاشت کردن، (دروغ) بهم بافتن، (داستان و غیره) سرهم کردن، دروغ بافتن، جعل کردن، بافتن و از کار در اوردن

fabricate

fabricated

fabricates

fabricating

<hr> معنی : ساخت <hr> معانی دیگر : ساختن، بنا کردن، فرآوری، فروری، تولید، همگذاشت، ساختمان، پهلوی هم گذاشتن و ساختن، فرآورده، فرورده، هرچیز تولید یا ساخته شده، دروغ، کذب، هرچیز ساختگی یا دروغین، جعل

معنی : ساخت معانی دیگر : ساختن، بنا کردن، فرآوری، فروری، تولید، همگذاشت، ساختمان، پهلوی هم گذاشتن و ساختن، فرآورده، فرورده، هرچیز تولید یا ساخته شده، دروغ، کذب، هرچیز ساختگی یا دروغین، جعل

واژه های حرف "f" - انگلیسی به فارسی