انگلیسی به فارسی

globe mallow

globe pepper

globe thistle

<hr> معنی : سیاح، جهانگرد <hr> معانی دیگر : عیار، کسی که مکرر به جاهای مختلف جهان سفر می کند، سیاح جهانگرد

معنی : سیاح، جهانگرد معانی دیگر : عیار، کسی که مکرر به جاهای مختلف جهان سفر می کند، سیاح جهانگرد

globe trotter

globe-trot

globe-trotter

globed

<hr> (جانور شناسی) گوی ماهی، ماهی کروی (از تیره ی tetraodontidae - بومی دریاهای مناطق حاره)، یکجورماهی که میتواندبادکرده خودراگردسازد

(جانور شناسی) گوی ماهی، ماهی کروی (از تیره ی tetraodontidae - بومی دریاهای مناطق حاره)، یکجورماهی که میتواندبادکرده خودراگردسازد

globefish

globefishes

<hr> (گیاه شناسی) گل کروی (از تیره ی آلاله و از جنس trollius که گل های توپچه مانندی دارد)، گیاهی از تیره الاله واز جنس الالگان trollius

(گیاه شناسی) گل کروی (از تیره ی آلاله و از جنس trollius که گل های توپچه مانندی دارد)، گیاهی از تیره الاله واز جنس الالگان trollius

globeflower

globeholder

globelet

globelike

globetrotter

globetrotters

globetrotting

globiferous

globigerina

globigerina ooze

globigerinas

globigerinidae

<hr> بخش پروتئین دار هموگلوبین (یا خونگردک)، گلوبین، گردک، گلوبین یا پروتئین بی رنگ

بخش پروتئین دار هموگلوبین (یا خونگردک)، گلوبین، گردک، گلوبین یا پروتئین بی رنگ

globin

globing

globins

globiocephalus

<hr> کروی شکل، گوی مانند، توپچه مانند، چیز کروی شکل، گردک، گوی دیس، گوی سا

کروی شکل، گوی مانند، توپچه مانند، چیز کروی شکل، گردک، گوی دیس، گوی سا

globoid

globoids

<hr> کروی شکل، گوی مانند، توپچه مانند، تقریبا گردیاکروی

کروی شکل، گوی مانند، توپچه مانند، تقریبا گردیاکروی

globose

globosely

globoseness

globosities

<hr> معنی : کرویت <hr> معانی دیگر : کرویت

معنی : کرویت معانی دیگر : کرویت

globosity

globosphaerite

globous

globousness

globs

<hr> معنی : گرد، کروی، گوی مانند، گلبولوار <hr> معانی دیگر : گویچه ای، توپ مانند

معنی : گرد، کروی، گوی مانند، گلبولوار معانی دیگر : گویچه ای، توپ مانند

globular

globular pearlite

globularia

globulariaceae

globulariaceous

globularly

globularness

<hr> معنی : گلبول، جسم کوچک کروی، گویچه خون <hr> معانی دیگر : گویچه، توپچه، کره ی کوچک، قطره، هر چیز گرد و کوچک

معنی : گلبول، جسم کوچک کروی، گویچه خون معانی دیگر : گویچه، توپچه، کره ی کوچک، قطره، هر چیز گرد و کوچک

واژه های حرف "g" - انگلیسی به فارسی