انگلیسی به فارسی

<hr> روانشناسى : جنبش نما

kinetoscope

kinetosis

kinetosome

<hr> معنی : خویشاوند، خویش و قوم، اقوام، خویشاوندان <hr> معانی دیگر : خویشان، قوم و خویش (kinfolks هم می گویند)

معنی : خویشاوند، خویش و قوم، اقوام، خویشاوندان معانی دیگر : خویشان، قوم و خویش (kinfolks هم می گویند)

kinfolk

kinfolks

<hr> معنی : خسرو، پادشاه، شاه، سلطان، شهریار <hr> معانی دیگر : شاهنشاه، خدیو، شخص پر نفوذ و قدرت، غول، عالی، برجسته، شاهانه، بزرگ، شاهوار، درشت، (ورق بازی و شطرنج) شاه، مارتین لوتر کینگ (رهبر سیاهپوستان ایالات متحده)

معنی : خسرو، پادشاه، شاه، سلطان، شهریار معانی دیگر : شاهنشاه، خدیو، شخص پر نفوذ و قدرت، غول، عالی، برجسته، شاهانه، بزرگ، شاهوار، درشت، (ورق بازی و شطرنج) شاه، مارتین لوتر کینگ (رهبر سیاهپوستان ایالات متحده)

king

king charles's head

king cobra

<hr> (جانورشناسی)، شاه خرچنگ (خرچنگ درشت و خوراکی - بومی شمال اقیانوس آرام paralithodes camtschatica)، خرچنگ نعلی، خرچنگی که ماننداست به نعل

(جانورشناسی)، شاه خرچنگ (خرچنگ درشت و خوراکی - بومی شمال اقیانوس آرام paralithodes camtschatica)، خرچنگ نعلی، خرچنگی که ماننداست به نعل

king crab

king devil

king fern

king james version

<hr> شاه لیر (نام نمایش تراژدی شکسپیر)

شاه لیر (نام نمایش تراژدی شکسپیر)

king lear

king mackerel

king nut

king nut hickory

<hr> (انگلیس: هریک از صاحب منصبان متصدی تعیین و تایید درخت خانوادگی اشرافی) تبار نویس، تبار گواه، انگلیس متصدی تشخیص وتعیین نشان های خانوادگی

(انگلیس: هریک از صاحب منصبان متصدی تعیین و تایید درخت خانوادگی اشرافی) تبار نویس، تبار گواه، انگلیس متصدی تشخیص وتعیین نشان های خانوادگی

king of arms

<hr> شیر، اسد (سلطان وحوش)، پادشان جانوران :شیر

شیر، اسد (سلطان وحوش)، پادشان جانوران :شیر

king of beasts

king of the herring

king penguin

<hr> معنی : شاه تیر، تیر بزرگ عمودی شیروانی <hr> معانی دیگر : (نجاری ـ در تاق های شیروانی) شاه تیر، تیر عمود، پایه تیر

معنی : شاه تیر، تیر بزرگ عمودی شیروانی معانی دیگر : (نجاری ـ در تاق های شیروانی) شاه تیر، تیر عمود، پایه تیر

king post

king protea

king salmon

king snake

king vulture

king's (or queen's) counsel

king's (or queen's) english

king's (or queen's) evidence

king's (orqueen's) bench

king's blue

<hr> (انگلیس ـ حقوق) قاضی دادگاه سلطنتی، (انگلیس ) قاضی دادگاه پادشاه

(انگلیس ـ حقوق) قاضی دادگاه سلطنتی، (انگلیس ) قاضی دادگاه پادشاه

king's counsel

<hr> (انگلیس - با: the ـ زبان) انگلیسی استانده (انگلیسی اشخاص تحصیل کرده و فاقد لهجه ی شهرستانی)، اصط لاحات و لغات خاص انگلیسی علمی مصط لح درجنوب انگلیس، انگلیسی اصیل

(انگلیس - با: the ـ زبان) انگلیسی استانده (انگلیسی اشخاص تحصیل کرده و فاقد لهجه ی شهرستانی)، اصط لاحات و لغات خاص انگلیسی علمی مصط لح درجنوب انگلیس، انگلیسی اصیل

king's english

<hr> (مهجور) رجوع شود به: scrofula، مرض خنازیر

(مهجور) رجوع شود به: scrofula، مرض خنازیر

king's evil

king's ransom

king's spear

king's yellow

king-of-arms

king-size

king-sized

<hr> معنی : یکجور مرغ مگس گیر، مرغ بهشتی <hr> معانی دیگر : (جانورشناسی) مرغ بهشتی (انواع مرغ های مگس خوار از جنس tyrannus به ویژه t. tyrannus)، مره بهشتی، یکجورمره مگس گیر، یکجورمرهبهشتی، درامریکا یکجورخرمگس

معنی : یکجور مرغ مگس گیر، مرغ بهشتی معانی دیگر : (جانورشناسی) مرغ بهشتی (انواع مرغ های مگس خوار از جنس tyrannus به ویژه t. tyrannus)، مره بهشتی، یکجورمره مگس گیر، یکجورمرهبهشتی، درامریکا یکجورخرمگس

kingbird

<hr> معنی : محور، شاه پیچ <hr> معانی دیگر : (مکانیک) شاه پیچ، شاه پیچ

معنی : محور، شاه پیچ معانی دیگر : (مکانیک) شاه پیچ، شاه پیچ

kingbolt

kingbolts

kingcob

<hr> معنی : سیاست <hr> معانی دیگر : پادشاهی، سلطنت، کشورداری، کشورداری، سیاست، سیاست پادشاهی

معنی : سیاست معانی دیگر : پادشاهی، سلطنت، کشورداری، کشورداری، سیاست، سیاست پادشاهی

kingcraft

<hr> رجوع شود به: buttercup، الاله تکمه دار، الاله خزنده

رجوع شود به: buttercup، الاله تکمه دار، الاله خزنده

kingcup

kingcups

<hr> معنی : کشور، پادشاهی، قلمرو پادشاهی <hr> معانی دیگر : کشور پادشاهی، نظام شاهی، رژیم سلطنتی، قلمرو، دامنه، گستره، ملکوت، سلطنت روحانی، (مهجور) پادشاهی، مقام و قدرت شاه، (رده بندی) نوع، عالم (هریک از این سه رده: نوع جانوران the animal kingdom و نوع گیاهان the vegetable kingdom و نوع مواد کانی the mineral kingdom)، پادشاهی، سلطنت، کشوری که پادشاه داشته باشد، قلمرو یک پادشاه

معنی : کشور، پادشاهی، قلمرو پادشاهی معانی دیگر : کشور پادشاهی، نظام شاهی، رژیم سلطنتی، قلمرو، دامنه، گستره، ملکوت، سلطنت روحانی، (مهجور) پادشاهی، مقام و قدرت شاه، (رده بندی) نوع، عالم (هریک از این سه رده: نوع جانوران the animal kingdom و نوع گیاهان the vegetable kingdom و نوع مواد کانی the mineral k

واژه های حرف "k" - انگلیسی به فارسی