انگلیسی به فارسی

machair

machaira

machairodont

machairodontidae

machairodontinae

machairodus

machan

machanist

machaon

machar

machecoled

macher

machera

<hr> معنی : کارد بزرگ و سنگین <hr> معانی دیگر : (آلت شمشیر مانندی که با آن نیشکر و غیره را با ضربه می برند) قداره، قمه، ساطور، ماشتی

معنی : کارد بزرگ و سنگین معانی دیگر : (آلت شمشیر مانندی که با آن نیشکر و غیره را با ضربه می برند) قداره، قمه، ساطور، ماشتی

machete

machetes

machiavelian

<hr> نیکولو ماکیاولی (نویسنده و دولتمرد ایتالیایی)

نیکولو ماکیاولی (نویسنده و دولتمرد ایتالیایی)

machiavelli

<hr> وابسته به ماکیاولی و اندیشه های او، وابسته به عقاید سیاسی ' ماکیاولی '

وابسته به ماکیاولی و اندیشه های او، وابسته به عقاید سیاسی ' ماکیاولی '

machiavellian

<hr> روانشناسى : ماکیاول گرایى

روانشناسى : ماکیاول گرایى

machiavellianism

machiavellist

machiavellistic

<hr> معنی : مزغل دارکردن <hr> معانی دیگر : (سقف دژرا) سوراخ دار کردن (رجوع شود به: machicolation)، سورا&nbsp; برج یا سنگر

معنی : مزغل دارکردن معانی دیگر : (سقف دژرا) سوراخ دار کردن (رجوع شود به: machicolation)، سورا برج یا سنگر

machicolate

machicolated

machicolating

<hr> معنی : مزغل سازی <hr> معانی دیگر : (در دژها و قلعه های قرون وسطی) سوراخ سقف (به ویژه سوراخ سقف مدخل دژ که از آن آبگونه ی داغ یا سنگ بر سر مهاجمان می ریختند)

معنی : مزغل سازی معانی دیگر : (در دژها و قلعه های قرون وسطی) سوراخ سقف (به ویژه سوراخ سقف مدخل دژ که از آن آبگونه ی داغ یا سنگ بر سر مهاجمان می ریختند)

machicolation

machicolations

machicoulis

machicui

machila

machilid

machilis

machin

<hr> قابلیت براده بردارى علوم مهندسى : قابلیت تراش

قابلیت براده بردارى علوم مهندسى : قابلیت تراش

machinability

<hr> قابل براده بردارى علوم مهندسى : قابل تراش

قابل براده بردارى علوم مهندسى : قابل تراش

machinable

machinal

<hr> معنی : دسیسه کردن، تدبیر کردن، نقشه کشیدن <hr> معانی دیگر : توطئه چیدن، سگالیدن، زمینه سازی کردن، نابکاری کردن، ساخت و پاخت کردن

معنی : دسیسه کردن، تدبیر کردن، نقشه کشیدن معانی دیگر : توطئه چیدن، سگالیدن، زمینه سازی کردن، نابکاری کردن، ساخت و پاخت کردن

machinate

machinated

machinating

<hr> معنی : دسیسه، تدبیر <hr> معانی دیگر : نابکاری، توطئه، سگالش، ساخت و پاخت، زمینه سازی، طرح

معنی : دسیسه، تدبیر معانی دیگر : نابکاری، توطئه، سگالش، ساخت و پاخت، زمینه سازی، طرح

machination

machinations

<hr> دسیسه کار، طراح نقسه

machinator

<hr> معنی : دستگاه، ماشین، ماشین کردن، با ماشین رفتن <hr> معانی دیگر : (قدیمی) وسیله ی نقلیه، تار و پود، ساختار، سازواره، بافت، دستگاه (اداری و غیره)، سازمان، سرد و بی عاطفه (مانند ماشین)، ماشین وار، ماشینی، ماشین ساخت، با ماشین ساختن یا انجام دادن یا تراشیدن، سازمان حزبی، اعضای کلیدی حزب، دستگاه رهبری، (تئاتر) دستگاههای تغییر صحنه و غیره (به ویژه در تئاتر یونان باستان)، هنر یا تمهید ادبی (مثلا وارد کردن عوامل ماورای طبیعه در داستان)

معنی : دستگاه، ماشین، ماشین کردن، با ماشین رفتن معانی دیگر : (قدیمی) وسیله ی نقلیه، تار و پود، ساختار، سازواره، بافت، دستگاه (اداری و غیره)، سازمان، سرد و بی عاطفه (مانند ماشین)، ماشین وار، ماشینی، ماشین ساخت، با ماشین ساختن یا انجام دادن یا تراشیدن، سازمان حزبی، اعضای کلیدی حزب، دستگاه رهبری، (تئات

واژه های حرف "m" - انگلیسی به فارسی