انگلیسی به فارسی

native pear

native pomegranate

native son

native sulfur

native sulphur

native-born

nativeness

natives

<hr> سیاست ترجیح بومیان بر مهاجران، بومی گرایی، باز جان بخشی و حفظ فرهنگ بومی، مساعدت با بومیان، بومی پرستی

سیاست ترجیح بومیان بر مهاجران، بومی گرایی، باز جان بخشی و حفظ فرهنگ بومی، مساعدت با بومیان، بومی پرستی

nativism

nativisms

nativist

nativistic

nativists

<hr> معنی : پیدایش، تولد عیسی، ولادت <hr> معانی دیگر : تولد، زاد (به ویژه با تکیه بر زمان و جا و سایر شرایط)، (ستاره خوانی) زایچه، (مسیح) میلاد، باthe تولد عیسی

معنی : پیدایش، تولد عیسی، ولادت معانی دیگر : تولد، زاد (به ویژه با تکیه بر زمان و جا و سایر شرایط)، (ستاره خوانی) زایچه، (مسیح) میلاد، باthe تولد عیسی

nativity

nativus

<hr> مخفف: national، مخفف: national

natl

<hr> مخفف: ناتو: سازمان پیمان اتلانتیک شمالی

مخفف: ناتو: سازمان پیمان اتلانتیک شمالی

nato

natr

natraj

natricinae

natricine

<hr> symb: na شیمى : سدیم علوم هوایى : سدیم

symb: na شیمى : سدیم علوم هوایى : سدیم

natrium

natriums

natriuresis

natriuretic

natrochalcite

natrojarosite

natrolite

natron

natrons

natt

<hr> (انگلیس)، حرف خودمانی،صحبت دوستانه، عیبجویی کردن،سرزنش کردن، یاوه گویی کردن،چرند بافی کردن

(انگلیس)، حرف خودمانی،صحبت دوستانه، عیبجویی کردن،سرزنش کردن، یاوه گویی کردن،چرند بافی کردن

natter

nattered

natteredness

nattering

natterjack

natters

nattier

nattiest

<hr> بطور اراسته و قشنگ، از روى زبر دستى، ماهرانه

بطور اراسته و قشنگ، از روى زبر دستى، ماهرانه

nattily

nattle

nattoria

<hr> معنی : ماهر، چالاک، اراسته، پاکیزه، قشنگتر <hr> معانی دیگر : شیک، خوش دوخت، زیبنده

معنی : ماهر، چالاک، اراسته، پاکیزه، قشنگتر معانی دیگر : شیک، خوش دوخت، زیبنده

natty

natu

natuary

<hr> معنی : احمق، طبیعی، نهادی، عادی، خلقی، جبلی، قهری، فطری، غریزی، سرشتی، استعداد ذاتی، ساده، ذاتی، بدیهی، دیوانه <hr> معانی دیگر : دست نخورده (ناساخته ی دست انسان)، وحشی، کشت نشده، (غیر مذهبی یا جادویی - ناوابسته به خدایان) علمی (در برابر: ماوراالطبیعه supernatural)، قابل انتظار، معمولی، متعارفی، وابسته به طبیعت، کیانایی، نیادی، خیمی، خصلتی، غیراکتسابی، مادرزاد، بی تصنع، بی شایبه، صادقانه، حرامزاده، (والدین) واقعی (در برابر: رضاعی یا خواندگی و غیره)، (فطرتا) خبره در کاری، وابسته به دنیای مادی (در برابر: دنیای خیالی یا فکری یا معنوی و غیره)، آدم ابله، کودن، پخمه، (عامیانه) کار یا چیز موفقیت آمیز، (موسیقی) نت عادی، نشانه ی نت عادی، مسلم

معنی : احمق، طبیعی، نهادی، عادی، خلقی، جبلی، قهری، فطری، غریزی، سرشتی، استعداد ذاتی، ساده، ذاتی، بدیهی، دیوانه معانی دیگر : دست نخورده (ناساخته ی دست انسان)، وحشی، کشت نشده، (غیر مذهبی یا جادویی - ناوابسته به خدایان) علمی (در برابر: ماوراالطبیعه supernatural)، قابل انتظار، معمولی، متعارفی، وابسته به

واژه های حرف "n" - انگلیسی به فارسی