انگلیسی به فارسی

obloquious

<hr> معنی : افترا، بد گویی، ناسزا گویی <hr> معانی دیگر : بد دهنی، هرزه درایی، شماتت، تهمت، سرزنش

معنی : افترا، بد گویی، ناسزا گویی معانی دیگر : بد دهنی، هرزه درایی، شماتت، تهمت، سرزنش

obloquy

obmit

<hr> خاموشى، خاموش نشینى، سکوت عمدى

خاموشى، خاموش نشینى، سکوت عمدى

obmutescence

obmutescent

obnebulate

obnounce

obnounced

obnouncing

obnoxiety

<hr> معنی : منفور، مضر، نفرت انگیز، زیان بخش، گزنداور <hr> معانی دیگر : (در اصل) در معرض خطر یا صدمه، آسیب پذیر، زننده، نامطبوع، ناخوشایند، نفرت بار، منزجر کننده، بیزار کننده، سرزنش پذیر، قابل تنبیه، نکوهیدنی

معنی : منفور، مضر، نفرت انگیز، زیان بخش، گزنداور معانی دیگر : (در اصل) در معرض خطر یا صدمه، آسیب پذیر، زننده، نامطبوع، ناخوشایند، نفرت بار، منزجر کننده، بیزار کننده، سرزنش پذیر، قابل تنبیه، نکوهیدنی

obnoxious

obnoxiousness

<hr> معنی : در زیر ابر پوشاندن، ابری کردن، تخدیر شدن <hr> معانی دیگر : در زیر ابر پوشاندن، ابری کردن، تخدیر شدن

معنی : در زیر ابر پوشاندن، ابری کردن، تخدیر شدن معانی دیگر : در زیر ابر پوشاندن، ابری کردن، تخدیر شدن

obnubilate

obnubilation

obnunciation

<hr> معنی : قرهنی <hr> معانی دیگر : (ساز بادی) ابوا، شهنا

معنی : قرهنی معانی دیگر : (ساز بادی) ابوا، شهنا

oboe

oboe d'amore

oboe da caccia

oboeist

oboes

<hr> معنی : فلوت زن، قرهنی زن <hr> معانی دیگر : oboeist قره نی زن

معنی : فلوت زن، قرهنی زن معانی دیگر : oboeist قره نی زن

oboist

oboists

obolaria

obole

oboli

obolos

obolus

obongo

oboormition

obouracy

oboval

<hr> (به ویژه در مورد برگ) واژ تخم مرغی، بشکل تخم مرغ وارونه

(به ویژه در مورد برگ) واژ تخم مرغی، بشکل تخم مرغ وارونه

obovate

obovate leaf

<hr> (به ویژه در مورد میوه) واژ تخم مرغی

(به ویژه در مورد میوه) واژ تخم مرغی

obovoid

obpyramidal

obrazil

obreption

obrien

obrize

obrogate

obrogated

obrogating

obrogation

obrotund

<hr> معنی : زشت، ناپسند، فحاش، موهن، کریه، مستهجن، شهوت انگیز، قبیح، زشت و وقیح، خارج ازاخلاق <hr> معانی دیگر : (گفتار و رفتار) زشت، هرزه، وقیح

معنی : زشت، ناپسند، فحاش، موهن، کریه، مستهجن، شهوت انگیز، قبیح، زشت و وقیح، خارج ازاخلاق معانی دیگر : (گفتار و رفتار) زشت، هرزه، وقیح

obscene

<hr> وقیحانه، بطور شرم آور، زشتی، از روی هرزگی

وقیحانه، بطور شرم آور، زشتی، از روی هرزگی

واژه های حرف "o" - انگلیسی به فارسی