انگلیسی به فارسی

queen bee

<hr> شهبانو، همسر شاه، زن پادشاه، همسرپادشاه

شهبانو، همسر شاه، زن پادشاه، همسرپادشاه

queen consort

<hr> بیوه ی پادشاه، زنی که شوهرش پادشاه بوده ومرده است، ملکه بیوه

بیوه ی پادشاه، زنی که شوهرش پادشاه بوده ومرده است، ملکه بیوه

queen dowager

queen isabella

queen it over

queen mab

queen mole rat

<hr> (بیوه ی پادشاه پیشین و مادر شاه فعلی) ملکه ی مادر، شه مادر، ملکه ای که دارای فرزندباشد، مادرپادشاه که بیوه باشد

(بیوه ی پادشاه پیشین و مادر شاه فعلی) ملکه ی مادر، شه مادر، ملکه ای که دارای فرزندباشد، مادرپادشاه که بیوه باشد

queen mother

queen of the night

queen of the prairie

queen olive

queen post

queen regent

queen regnant

queen truss

queen's bench

queen's cup

queen's metal

queen-size

queencraft

queendom

queened

queenfish

queenhood

<hr> وزیر کردن ورزش : فرزین کردن

وزیر کردن ورزش : فرزین کردن

queening

queenite

queenless

queenlet

queenlier

queenliest

<hr> معنی : ملکه وار <hr> معانی دیگر : ملکه وار

معنی : ملکه وار معانی دیگر : ملکه وار

queenlike

queenliness

<hr> شهبانووار، ملکه وار، سلطنتی، مجلل، درخورملکه، لایق ملکه، باشکوه، ملکه منش، باوقار

شهبانووار، ملکه وار، سلطنتی، مجلل، درخورملکه، لایق ملکه، باشکوه، ملکه منش، باوقار

queenly

queenright

<hr> برزن کوینز (در شهر نیویورک)

برزن کوینز (در شهر نیویورک)

queens

queensberries

queensberry

queenship

<hr> استان کوینزلند (در شمال شرقی استرالیا - پایتخت: 1727200 - brisbane کیلومترمربع)

استان کوینزلند (در شمال شرقی استرالیا - پایتخت: 1727200 - brisbane کیلومترمربع)

queensland

queensland kauri

queensware

queenweed

queenwood

<hr> معنی : خل، عجیب و غریب، گرفتار شدن <hr> معانی دیگر : ناروال، غیرعادی، بیواره، نامانوس، وسواسی، دیوانه، ساختگی، جعلی، غیر اصیل، بی ارزش، مشکوک، شک انگیز، دو دل کننده، پرسش انگیز، (قدیمی) کمی بیمار، کسل، ناخوش، (ترتیب یا نقشه ی عمل و غیره را) به هم زدن، (اثر چیزی را) خنثی کردن، به مخاطره انداختن، وجهه ی بدی دادن به، از نظر دیگران انداختن، (خودمانی - تحقیرآمیز) همجنس باز، کونی، خنده دار، مختل کردن

معنی : خل، عجیب و غریب، گرفتار شدن معانی دیگر : ناروال، غیرعادی، بیواره، نامانوس، وسواسی، دیوانه، ساختگی، جعلی، غیر اصیل، بی ارزش، مشکوک، شک انگیز، دو دل کننده، پرسش انگیز، (قدیمی) کمی بیمار، کسل، ناخوش، (ترتیب یا نقشه ی عمل و غیره را) به هم زدن، (اثر چیزی را) خنثی کردن، به مخاطره انداختن، وجهه ی بد

واژه های حرف "q" - انگلیسی به فارسی