انگلیسی به فارسی

tabloids

tabog

<hr> معنی : حرام، تابو، منع یا نهی مذهبی، حرام شمرده <hr> معانی دیگر : (در اصل - در میان بومیان جزایر اقیانوس آرام) تحریم برخی اشخاص و اشیا، حرام انگاری، تحریم، حرام سازی، ممنوع سازی، نهی شده، منع شده، تحریم شده، (زبان شناسی - جانشین سازی واژه یا عبارت حرام یا ناخوشایند با واژه یا عبارت دیگر) جانشین سازی، گردانش، واژه ی حرام، الفاظ حرام

معنی : حرام، تابو، منع یا نهی مذهبی، حرام شمرده معانی دیگر : (در اصل - در میان بومیان جزایر اقیانوس آرام) تحریم برخی اشخاص و اشیا، حرام انگاری، تحریم، حرام سازی، ممنوع سازی، نهی شده، منع شده، تحریم شده، (زبان شناسی - جانشین سازی واژه یا عبارت حرام یا ناخوشایند با واژه یا عبارت دیگر) جانشین سازی، گرد

taboo

tabooed

tabooing

tabooism

tabooli

taboos

taboot

taboparalysis

taboparesis

tabophobia

<hr> معنی : طبل، طبله، تنبور، دمبک، تبیره، تبیره زدن، تنبور زدن <hr> معانی دیگر : (از ریشه ی فارسی: تبیر)، طبل کوچک، کوس کوچک، دهل

معنی : طبل، طبله، تنبور، دمبک، تبیره، تبیره زدن، تنبور زدن معانی دیگر : (از ریشه ی فارسی: تبیر)، طبل کوچک، کوس کوچک، دهل

tabor

tabor pipe

tabored

<hr> taborin tabouret taboret tabourer تبیره زن

taborin tabouret taboret tabourer تبیره زن

taborer

taborers

<hr> (از ریشه ی فارسی: تبیر)، دمبک کوچک، طبلچه، taborin tabourer taborer tabouret تبیره زن

(از ریشه ی فارسی: تبیر)، دمبک کوچک، طبلچه، taborin tabourer taborer tabouret تبیره زن

taboret

taborets

taborin

taborine

taborines

taborins

taborite

tabors

tabour

taboured

<hr> taborin tabouret taboret taborer تبیره زن

taborin tabouret taboret taborer تبیره زن

tabourer

<hr> taborin tabourer taborer taboret تبیره زن

taborin tabourer taborer taboret تبیره زن

tabouret

tabourets

tabourin

tabourine

tabouring

tabours

tabret

<hr> شهر تبریز (در شمال غربی ایران)

شهر تبریز (در شمال غربی ایران)

tabriz

tabs

tabstop

tabstops

<hr> معنی : حرام، تابو، منع یا نهی مذهبی، حرام شمرده <hr> معانی دیگر : رجوع شود به: taboo، taboo تابو

معنی : حرام، تابو، منع یا نهی مذهبی، حرام شمرده معانی دیگر : رجوع شود به: taboo، taboo تابو

tabu

tabuing

tabula

<hr> لوح سپید، لوح نا نوشته، لوح ساده، مرحله فرضی فکری خالی از افکاروتخیلات، فکر ساده وبدون تصور اطفال، سپید لوح

لوح سپید، لوح نا نوشته، لوح ساده، مرحله فرضی فکری خالی از افکاروتخیلات، فکر ساده وبدون تصور اطفال، سپید لوح

tabula rasa

tabulable

<hr> معنی : جدولی، تختهای، لوحی، کوهمیزی <hr> معانی دیگر : مسطح، هموار، تخت، میزوار، فهرستی

معنی : جدولی، تختهای، لوحی، کوهمیزی معانی دیگر : مسطح، هموار، تخت، میزوار، فهرستی

واژه های حرف "t" - انگلیسی به فارسی