انگلیسی به فارسی

umaua

umbecast

umbeclad

<hr> (گیاه شناسی)، چترک، ارایش چتری

(گیاه شناسی)، چترک، ارایش چتری

umbel

umbel-like

umbelap

umbella

umbellales

umbellar

<hr> (گیاه) چتری، چتری، چترکی، چترکدار ( umbellated هم می گویند)

(گیاه) چتری، چتری، چترکی، چترکدار ( umbellated هم می گویند)

umbellate

umbellated

umbellately

umbelled

umbellet

umbellic

umbellifer

umbelliferone

<hr> معنی : چتری <hr> معانی دیگر : (گیاه) چتری، چترکی، چترکدار (مانند جعفری و کرفس)، چتردار

معنی : چتری معانی دیگر : (گیاه) چتری، چترکی، چترکدار (مانند جعفری و کرفس)، چتردار

umbelliferous

umbelliflorous

umbelloid

umbellula

umbellularia

umbellulate

umbellule

umbellulidae

umbelluliferous

umbels

umbelwort

<hr> معنی : ای قهوه مایل به زرد <hr> معانی دیگر : (نوعی خاک دارای اکسید منگنز و آهن که به رنگ قهوه ای مایل به زرد است و پخته ی آن به رنگ قهوه ای مایل به قرمز است) اومبر، گل ماشی، (رنگ) قهوه ای مایل به زرد یا قرمز، (محلی) سایه، سایه، روح، شبح، سایه انداختن، قهوه ای مایل بزرد

معنی : ای قهوه مایل به زرد معانی دیگر : (نوعی خاک دارای اکسید منگنز و آهن که به رنگ قهوه ای مایل به زرد است و پخته ی آن به رنگ قهوه ای مایل به قرمز است) اومبر، گل ماشی، (رنگ) قهوه ای مایل به زرد یا قرمز، (محلی) سایه، سایه، روح، شبح، سایه انداختن، قهوه ای مایل بزرد

umber

umbered

umberima

umbering

umbers

umbethink

umbibilici

umbilectomy

umbilic

<hr> معنی : بطنی، مرکزی، نافی، واقع در نزدیکی ناف <hr> معانی دیگر : وابسته به یا همانند ناف، نافسان، نافدیس، واقع در وسط شکم، متصل، همبسته

معنی : بطنی، مرکزی، نافی، واقع در نزدیکی ناف معانی دیگر : وابسته به یا همانند ناف، نافسان، نافدیس، واقع در وسط شکم، متصل، همبسته

umbilical

<hr> (کالبدشناسی) بند ناف، بند ناف، بند سره

(کالبدشناسی) بند ناف، بند ناف، بند سره

umbilical cord

umbilical vesicle

umbilically

umbilicaria

<hr> دارای ناف یا بند ناف، نافدار، umbilicated نافی

دارای ناف یا بند ناف، نافدار، umbilicated نافی

umbilicate

umbilicated

<hr> فرورفتگی ناف مانند، نافسانه، نافدیسه، نافه، تشکیل ناف

فرورفتگی ناف مانند، نافسانه، نافدیسه، نافه، تشکیل ناف

واژه های حرف "u" - انگلیسی به فارسی