انگلیسی به فارسی

vesicants

<hr> معنی : تاول زدن، تاول دار کردن، تبخال زدن <hr> معانی دیگر : تاول دار کردن یا شدن، طب تاول دار کردن

معنی : تاول زدن، تاول دار کردن، تبخال زدن معانی دیگر : تاول دار کردن یا شدن، طب تاول دار کردن

vesicate

vesicated

vesicates

vesication

vesicatories

<hr> معنی : حفره ای، تاول زا، مولدالتهاب و ترشح، تبخال اور <hr> معانی دیگر : vesicant مولدالتهاب و ترشح

معنی : حفره ای، تاول زا، مولدالتهاب و ترشح، تبخال اور معانی دیگر : vesicant مولدالتهاب و ترشح

vesicatory

<hr> معنی : گودال، کیسه کوچک، تاولچه، ابدانک <hr> معانی دیگر : تاول (blister هم می گویند)، (گیاه شناسی) کیسه یا حفره ی پر از آب یا هوا: آبدانک و حبابچه

معنی : گودال، کیسه کوچک، تاولچه، ابدانک معانی دیگر : تاول (blister هم می گویند)، (گیاه شناسی) کیسه یا حفره ی پر از آب یا هوا: آبدانک و حبابچه

vesicle

vesicles

vesico-

vesicocele

vesicocervical

vesicofixation

vesicointestinal

vesicopapule

vesicoprostatic

vesicopubic

vesicorectal

vesicosigmoid

vesicospinal

vesicotomy

vesicoureteral reflux

vesicula

vesicula umbilicus

vesiculae

<hr> معنی : حفره ای، منفذ دار، کیسهای، تاول دار، مثانهای، مربوط بهحفره <hr> معانی دیگر : دارای تاولچه یا آبدانک یا کاواکچه، تاولی، آبدانکی، vesiculate کیسه ای، حفره ایجادکردن، ابدانک دارکردن

معنی : حفره ای، منفذ دار، کیسهای، تاول دار، مثانهای، مربوط بهحفره معانی دیگر : دارای تاولچه یا آبدانک یا کاواکچه، تاولی، آبدانکی، vesiculate کیسه ای، حفره ایجادکردن، ابدانک دارکردن

vesicular

vesicular stomatitis

vesicularia

vesicularity

vesicularly

vesiculary

vesiculata

vesiculatae

<hr> ریزکیسه دار، آبدانک دار، مثانه دار، تاول دار، رجوع شود به: vesicular، vesiculate کیسه ای، مثانه ای، مربوط به حفره، حفره ایجاد کردن، ابدانک دارکردن

ریزکیسه دار، آبدانک دار، مثانه دار، تاول دار، رجوع شود به: vesicular، vesiculate کیسه ای، مثانه ای، مربوط به حفره، حفره ایجاد کردن، ابدانک دارکردن

واژه های حرف "v" - انگلیسی به فارسی