انگلیسی به فارسی

<hr> (جانور شناسی) نرمه ماهی (جنس cynoscion به ویژه گونه ی cynoscion regalis - بومی کرانه های خاوری ایالات متحده)

(جانور شناسی) نرمه ماهی (جنس cynoscion به ویژه گونه ی cynoscion regalis - بومی کرانه های خاوری ایالات متحده)

weakfish

weakfishes

weakhanded

<hr> ترسو، بزدل، کم جرات، ضعیف النفس، سبک مغز

ترسو، بزدل، کم جرات، ضعیف النفس، سبک مغز

weakhearted

weakheartedly

<hr> معنی : ضعیف، چیز ابکی، سست و ضعیف، نسبتا ضعیف، چیز رقیق و نرم <hr> معانی دیگر : چیز ابکی، چیز رقیق و نرم، سست و ضعیف

معنی : ضعیف، چیز ابکی، سست و ضعیف، نسبتا ضعیف، چیز رقیق و نرم معانی دیگر : چیز ابکی، چیز رقیق و نرم، سست و ضعیف

weakish

weakishly

weaklier

weakliest

<hr> معنی : کم بنیه، بی بنیه <hr> معانی دیگر : (انسان یا جانور) کم بنیه، کم زور، ضعیف، ناتوان، کم هوش، سست عنصر

معنی : کم بنیه، بی بنیه معانی دیگر : (انسان یا جانور) کم بنیه، کم زور، ضعیف، ناتوان، کم هوش، سست عنصر

weakling

weaklings

<hr> معنی : ضعیف، کم بنیه، سست عنصر، علیل المزاج، بی بینه <hr> معانی دیگر : علیل، رنجور، مریض، کم زور

معنی : ضعیف، کم بنیه، سست عنصر، علیل المزاج، بی بینه معانی دیگر : علیل، رنجور، مریض، کم زور

weakly

weakly interacting massive particle

weakmouthed

<hr> معنی : سستی، فتور، ضعف، نا توانی، عیب، نقص، عجز، عدم ثبات، بی اساسی، فترت، بی بنیه گی <hr> معانی دیگر : بی استحکامی، (شخصیت و غیره) عیب، کاستی، آنچه که نمی توان در مقابل آن مقاومت کرد، عامل ضعف، نقطه ی ضعف

معنی : سستی، فتور، ضعف، نا توانی، عیب، نقص، عجز، عدم ثبات، بی اساسی، فترت، بی بنیه گی معانی دیگر : بی استحکامی، (شخصیت و غیره) عیب، کاستی، آنچه که نمی توان در مقابل آن مقاومت کرد، عامل ضعف، نقطه ی ضعف

weakness

weaknesses

weakside

weaky

<hr> معنی : خیر، دارایی، سعادت، اسایش، ثروت <hr> معانی دیگر : (مثلا در اثر ضربه) برآمدگی پوست، تورم، قلمبه شدگی، رفاه، بهزیستی، نیکبود، (مهجور) ثروت

معنی : خیر، دارایی، سعادت، اسایش، ثروت معانی دیگر : (مثلا در اثر ضربه) برآمدگی پوست، تورم، قلمبه شدگی، رفاه، بهزیستی، نیکبود، (مهجور) ثروت

weal

<hr> معنی : دشت، جنگل <hr> معانی دیگر : (قدیمی - شاعرانه)، بیشه، بیابان، دشت و صحرا

معنی : دشت، جنگل معانی دیگر : (قدیمی - شاعرانه)، بیشه، بیابان، دشت و صحرا

weald

wealden

weals

wealsome

<hr> معنی : غنا، وفور، سامان، دارایی، خواست، سرمایه، مال، زیادی، ثروت، توانگری، تمول، سرکیفی <hr> معانی دیگر : پول زیاد، مال و منال، فراوانی، منابع طبیعی، گنجینه، موهبت، ثروت های طبیعی، (مهجور) رجوع شود به: weal

معنی : غنا، وفور، سامان، دارایی، خواست، سرمایه، مال، زیادی، ثروت، توانگری، تمول، سرکیفی معانی دیگر : پول زیاد، مال و منال، فراوانی، منابع طبیعی، گنجینه، موهبت، ثروت های طبیعی، (مهجور) رجوع شود به: weal

wealth

wealthful

wealthfully

wealthier

wealthiest

wealthily

wealthiness

wealthless

wealthmaker

wealthmaking

wealths

<hr> معنی : دولتمند، دارا، چیز دار، بانوا، پولدار، غنی، توانگر، ثروتمند <hr> معانی دیگر : متمول، مالدار، برخوردار از وفور نعمت، پر مایه، سرشار، سیب سرخ پاییزی

معنی : دولتمند، دارا، چیز دار، بانوا، پولدار، غنی، توانگر، ثروتمند معانی دیگر : متمول، مالدار، برخوردار از وفور نعمت، پر مایه، سرشار، سیب سرخ پاییزی

wealthy

wealthy man

wealthy person

<hr> معنی : از شیر مادر گرفتن، از پستان گرفتن <hr> معانی دیگر : از شیر گرفتن، ترک (عادت و غیره) دادن، باز داشتن، منصرف کردن، (اسکاتلند) کودک، بچه

معنی : از شیر مادر گرفتن، از پستان گرفتن معانی دیگر : از شیر گرفتن، ترک (عادت و غیره) دادن، باز داشتن، منصرف کردن، (اسکاتلند) کودک، بچه

wean

weanable

weaned

weanedness

weaner

weanie

weaning

<hr> معنی : کودک تازه از شیر گرفته <hr> معانی دیگر : (انسان یا جانور) تازه از شیر گرفته

معنی : کودک تازه از شیر گرفته معانی دیگر : (انسان یا جانور) تازه از شیر گرفته

واژه های حرف "w" - انگلیسی به فارسی