انگلیسی به فارسی

whickering

whickers

whid

whidah

whidah (bird)

whidahs

whidding

<hr> معنی : وزش، باد، بو، پرچم، پف، دود، نفخه، دروغ در چیزی گفتن، وزاندن، با صدای پف حرکت دادن، دروغ گفتن، وزیدن <hr> معانی دیگر : (هوا یا دود و غیره) توده، ابرچه، اثر، نشانه، دمیدن، فوت کردن، پف کردن، (کوچک) سیگار برگ، نسیم، نفس، (دود سیگار و غیره) پک، پک زدن، بوی بد، بوی گند دادن، دروه گفتن، دروه در چیزی گفتن، چاخان

معنی : وزش، باد، بو، پرچم، پف، دود، نفخه، دروغ در چیزی گفتن، وزاندن، با صدای پف حرکت دادن، دروغ گفتن، وزیدن معانی دیگر : (هوا یا دود و غیره) توده، ابرچه، اثر، نشانه، دمیدن، فوت کردن، پف کردن، (کوچک) سیگار برگ، نسیم، نفس، (دود سیگار و غیره) پک، پک زدن، بوی بد، بوی گند دادن، دروه گفتن، دروه در چیزی گف

whiff

whiffable

whiffed

whiffenpoof

whiffers

<hr> معنی : حیوان رشد نکرده <hr> معانی دیگر : پف کوچک، پک کوچک، نسیم خفیف، (عامیانه) آدم کم اهمیت، هیچ کاره، چلغوز، سوت یا پف کوتاه، سگ کوچک

معنی : حیوان رشد نکرده معانی دیگر : پف کوچک، پک کوچک، نسیم خفیف، (عامیانه) آدم کم اهمیت، هیچ کاره، چلغوز، سوت یا پف کوتاه، سگ کوچک

whiffet

whiffing

<hr> معنی : جنبیدن شعله، نا بهنگام وزیدن، سوت زدن <hr> معانی دیگر : (باد) گاه تند و گاه آهسته وزیدن، متغیر بودن، تغییر جهت دادن، متلون بودن

معنی : جنبیدن شعله، نا بهنگام وزیدن، سوت زدن معانی دیگر : (باد) گاه تند و گاه آهسته وزیدن، متغیر بودن، تغییر جهت دادن، متلون بودن

whiffle

whiffled

<hr> معنی : خود ستا، چاخان، ادم دمدمی، ادم ابن الوقت <hr> معانی دیگر : آدم متلون، آدم دمدمی مزاج، هردمبیل

معنی : خود ستا، چاخان، ادم دمدمی، ادم ابن الوقت معانی دیگر : آدم متلون، آدم دمدمی مزاج، هردمبیل

whiffler

whiffleries

whifflers

whifflery

whiffles

whiffletree

whiffletrees

whiffling

whiffs

whiffy

whift

<hr> معنی : عضو حزب 'ویگ' در انگلیس قدیم <hr> معانی دیگر : (انگلیس قرون 18 و 19) عضو حزب اصلاح طلب (که بعدا حزب لیبرال نامیده شد)، ویگ، (انقلاب امریکا) هوادار استقلال و مخالف همبستگی با انگلیس، آزادیخواه، هوادار حزب لیبرال و دیدگاه های لیبرال ها

معنی : عضو حزب 'ویگ' در انگلیس قدیم معانی دیگر : (انگلیس قرون 18 و 19) عضو حزب اصلاح طلب (که بعدا حزب لیبرال نامیده شد)، ویگ، (انقلاب امریکا) هوادار استقلال و مخالف همبستگی با انگلیس، آزادیخواه، هوادار حزب لیبرال و دیدگاه های لیبرال ها

whig

whiggamore

whiggarchy

whigged

<hr> باورها و اعمال لیبرال ها یا ویگ ها، ویگ گری (whiggism هم می گویند)

باورها و اعمال لیبرال ها یا ویگ ها، ویگ گری (whiggism هم می گویند)

whiggery

whiggess

whiggification

whiggify

whigging

whiggish

whiggishness

whiggism

whiglet

whigling

<hr> معنی : اسباب، هوس، وهم، تلون مزاج، چیز قشنگ و ارزان <hr> معانی دیگر : whigmaleery چیز قشنگ و ارزان

معنی : اسباب، هوس، وهم، تلون مزاج، چیز قشنگ و ارزان معانی دیگر : whigmaleery چیز قشنگ و ارزان

whigmaleerie

whigmaleerie or whigmaleery

whigmaleeries

whigmaleery

whigship

whikerby

<hr> معنی : گذراندن، تاموقعی که، هنگامیکه، در صورتیکه، مادامی که، در حین، حال انکه <hr> معانی دیگر : مدت، زمان، (زمان) چندی، همزمان با، در طی زمانی که، در مدتی که، وقتی که، حالا که، اکنون که، تا، تا اینکه، گو اینکه، گرچه، هرچند، با آنکه، درحالی که، (معمولا با: away) وقت گذراندن، وقت تلف کردن، مدت کوتاه، چند صباحی، (زمان) کمی، با وجود آنکه، (قدیمی) رجوع شود به: until، سپری کردن

معنی : گذراندن، تاموقعی که، هنگامیکه، در صورتیکه، مادامی که، در حین، حال انکه معانی دیگر : مدت، زمان، (زمان) چندی، همزمان با، در طی زمانی که، در مدتی که، وقتی که، حالا که، اکنون که، تا، تا اینکه، گو اینکه، گرچه، هرچند، با آنکه، درحالی که، (معمولا با: away) وقت گذراندن، وقت تلف کردن، مدت کوتاه، چند ص

واژه های حرف "w" - انگلیسی به فارسی