عربی به فارسی

غیر متدین

غیر متساوی

<hr> برابر پارسی : نا پیوسته، سوا، جدا ازهم

برابر پارسی : نا پیوسته، سوا، جدا ازهم

غیر متصل

غیر متماثل

غیر متوافق

غیر متوقع

غیر متکافیء

غیر محتمل

غیر محدد

غیر محدود

غیر محوری

غیر مخلص

غیر مرتب

غیر مرن

غیر مستقر

غیر مستوی

غیر مسوول

غیر مشروط

غیر مشغول

غیر معصوم

غیر معقول

غیر مفهوم

غیر مقروء

غیر مقصود

غیر ملائم

غیر ملحوظ

غیر مناسب

غیر منفعل

<hr> مترادف غیر مهم : بی ارزش، بی قدر، پیش پاافتاده، عادی، معمولی <hr> متضاد غیر مهم : مهم

مترادف غیر مهم : بی ارزش، بی قدر، پیش پاافتاده، عادی، معمولی متضاد غیر مهم : مهم

غیر مهم

غیر موثث

غیر موثر

غیر موذی

غیر موهل

غیر موکد

غیر ناضج

غیر نافع

غیر نفاذ

غیر هام

<hr> مترادف غیر واقعی : بی اساس، بی پایه، نادرست، جعلی، ساختگی، مجعول، فانتزی <hr> متضاد غیر واقعی : واقعی

مترادف غیر واقعی : بی اساس، بی پایه، نادرست، جعلی، ساختگی، مجعول، فانتزی متضاد غیر واقعی : واقعی

غیر واقعی

<hr> برابر پارسی : نابسنده

غیر کافی

غیر کفء

غیره

غیمه

<hr> مترادف غیور : باغیرت، غیرتی، غیرتمند، متعصب، مرد

مترادف غیور : باغیرت، غیرتی، غیرتمند، متعصب، مرد

غیور

واژه های حرف "غ" - عربی به فارسی