گویش اصفهانی

دوخت

دوختن

دوخته

<hr> مترادف دود : بخار، دخان، وافور

مترادف دود : بخار، دخان، وافور

دود

<hr> مترادف دور : بعید، پرت، متباعد، مستبعد، جدا، منفک، مهجور، منفصل، بری، دیر | چرخه، سیر، سیکل، گردش، مدار، دوره، زمان، عصر، عهد، موسم، نوبت، اطراف، پیرامون، محیط <hr> متضاد دور : قریب، نزدیک | <hr> برابر پارسی : پیرامون، گرداگرد

مترادف دور : بعید، پرت، متباعد، مستبعد، جدا، منفک، مهجور، منفصل، بری، دیر | چرخه، سیر، سیکل، گردش، مدار، دوره، زمان، عصر، عهد، موسم، نوبت، اطراف، پیرامون، محیط متضاد دور : قریب، نزدیک | برابر پارسی : پیرامون، گرداگرد

دور

دور شدن

<hr> مترادف دوست : آشنا، حبیب، خلیل، دمساز، دوستدار، رفیق، صحابه، صدوق، صدیق، محب، محبوب، محبوبه، مصاحب، معاشر، معشوق، ولی، همراه، همنشین، یار <hr> متضاد دوست : دشمن، عدو

مترادف دوست : آشنا، حبیب، خلیل، دمساز، دوستدار، رفیق، صحابه، صدوق، صدیق، محب، محبوب، محبوبه، مصاحب، معاشر، معشوق، ولی، همراه، همنشین، یار متضاد دوست : دشمن، عدو

دوست

دوشید

دوشیدن

دوغ

<hr> مترادف دوقلو : توامان، جنابه <hr> برابر پارسی : توامان، همایند، همزاد

مترادف دوقلو : توامان، جنابه برابر پارسی : توامان، همایند، همزاد

دوقلو

دوکنخ

دوید

<hr> مترادف دویدن : پویه، خرامیدن، خیز، دوندگی، شتافتن، تاختن

مترادف دویدن : پویه، خرامیدن، خیز، دوندگی، شتافتن، تاختن

دویدن

دویست

<hr> مترادف دکان : بوتیک، حجره، دکه، سوپر، فروشگاه، مغازه <hr> برابر پارسی : دوکان، کرپه

مترادف دکان : بوتیک، حجره، دکه، سوپر، فروشگاه، مغازه برابر پارسی : دوکان، کرپه

دکان

<hr> مترادف دکمه : تکمه، دگمه، کلید، گره

مترادف دکمه : تکمه، دگمه، کلید، گره

دکمه

<hr> مترادف دید : آگاهی، بینش، رویت، نظر، نگرش، باصره، بینایی، دیدار، مشاهده، ملاحظه، نظاره، نگاه، لحاظ، منظر

مترادف دید : آگاهی، بینش، رویت، نظر، نگرش، باصره، بینایی، دیدار، مشاهده، ملاحظه، نظاره، نگاه، لحاظ، منظر

دید

دیدم

<hr> مترادف دیدن : رویت، رمق، نظر، نگریستن

مترادف دیدن : رویت، رمق، نظر، نگریستن

دیدن

دیدند

دیده است

دیده باشد

دیده باشم

دیده باشند

دیده باشی

دیده باشید

دیده باشیم

دیده بود

دیده بودم

دیده بودند

دیده بودی

دیده بودید

دیده بودیم

دیده شد

دیده شده است

دیده می­شود

دیده­ام

دیده­اند

دیده­ای

دیده­اید

دیده­ایم

دیدی

دیدید

دیدیم

<hr> مترادف دیر : بیعت، خانقاه، صومعه، عبادتگاه، کنشت، معبد | دراز، دور، طولانی، متمادی، مدید، تأخیر <hr> متضاد دیر : زود، گاه <hr> برابر پارسی : آتشگاه، نیایشگاه

مترادف دیر : بیعت، خانقاه، صومعه، عبادتگاه، کنشت، معبد | دراز، دور، طولانی، متمادی، مدید، تأخیر متضاد دیر : زود، گاه برابر پارسی : آتشگاه، نیایشگاه

واژه های حرف "د" - گویش اصفهانی