باجگاه

باجگیران

<hr> مترادف باجی : آبجی، اخت، خواهر، دده، شاباجی، همشیره <hr> متضاد باجی : برادر، داداش <hr> برابر پارسی : خواهر

مترادف باجی : آبجی، اخت، خواهر، دده، شاباجی، همشیره متضاد باجی : برادر، داداش برابر پارسی : خواهر

باجی

باجی رائو و مستانه

باجی رائوی اول

باجی سرا

باجی گوابر

باخ

باخ 1814

باخ اراخ

باخ ان در دوناو

باخ ان دم مارگروند

باخ روزامد

باخ ناکا

باخا

باخا کالیفرنیا

باخا کالیفرنیا سور

باخاب

باخارفکا

باخانمان

<hr> مترادف باختر : بابل، غرب، مغرب <hr> متضاد باختر : خاور، شرق، مشرق

مترادف باختر : بابل، غرب، مغرب متضاد باختر : خاور، شرق، مشرق

باختر

باختر 2022

باختران

باخترسگ

باخترسگیان

باخترلمور

باخترمرغ

باخترمرغان

باختری

باختریان

<hr> مترادف باختن : ازدست دادن، تلف کردن، هدر دادن ، شکست خوردن، مغلوب شدن ، ورزیدن، بازی کردن، سرگرم شدن، مشغول شدن <hr> متضاد باختن : به دست آوردن، پیروز شدن، بردن، برنده شدن

مترادف باختن : ازدست دادن، تلف کردن، هدر دادن ، شکست خوردن، مغلوب شدن ، ورزیدن، بازی کردن، سرگرم شدن، مشغول شدن متضاد باختن : به دست آوردن، پیروز شدن، بردن، برنده شدن

واژه های حرف "ب" - دانشنامه عمومی