غو

<hr> برابر پارسی : شناگر، آب باز، گوهرجوی، گوهرچین

برابر پارسی : شناگر، آب باز، گوهرجوی، گوهرچین

غواص

غواص ارام

غواص بزرگ شمالی

غواص دکارتی

غواص سانان

غواص سوسکان

غواص مقدس

غواص مقدس اجرای زنده

غواص نوک زرد

غواص ها بر روی لاشه کشتی زیر اب

غواص گلوسرخ

غواص گلوسیاه

غواصان جهنم

<hr> مترادف غواصی : ژرف پیمایی، غوطه بازی، غوطه وری، مرواریدجویی، غوص، تأمل، تعمق، تفکر

مترادف غواصی : ژرف پیمایی، غوطه بازی، غوطه وری، مرواریدجویی، غوص، تأمل، تعمق، تفکر

غواصی

غواصی اسکوبا

غواصی سطحی

غواصی صنعتی

غواصی فنی

غوب

غوتمه

غوث اباد

غوث اباد پنجاب

<hr> مترادف غور : بررسی، تأمل، تفکر، دقت، غوص، وارسی، ژرفا، ژرفنا، عمق، بن، ته، قع <hr> برابر پارسی : درنگ، بررسی، پژوهش

مترادف غور : بررسی، تأمل، تفکر، دقت، غوص، وارسی، ژرفا، ژرفنا، عمق، بن، ته، قع برابر پارسی : درنگ، بررسی، پژوهش

غور

غور الصافی

غور العاصی

غور غربیه

غور نمودن

غورزه

غورس

غورسالی

غورغشتی

غورماچ

غوره

غورک

غورک سفلی

غورک علیا

غورک وسطی

غوری

غوری والا

غوریان

غوریان افغانستان

غوریک

غوزه زن

غوزک رودبار

<hr> مترادف غوطه : غرق، غرقه، فرورفتن

مترادف غوطه : غرق، غرقه، فرورفتن

غوطه

<hr> برابر پارسی : پاغوشیده

غوطه ور

غوطه ور در ژرفا

دانشنامه عمومی

واژه های حرف "غ" - دانشنامه عمومی