تقطیع (شعر)

تقطیع دستوری کردن (دستور زبان)

تقطیع کردن

تقطیع کردن شعر

<hr> مترادف تقلا : اهتمام، تلاش، جهد، زحمت، سعی، کوشش، مجاهدت ، غلت، غلتیدن <hr> متضاد تقلا : اهمال، تکاهل <hr> برابر پارسی : تلاش، دست و پازدن

مترادف تقلا : اهتمام، تلاش، جهد، زحمت، سعی، کوشش، مجاهدت ، غلت، غلتیدن متضاد تقلا : اهمال، تکاهل برابر پارسی : تلاش، دست و پازدن

تقلا

<hr> مترادف تقلا کردن : تلاش کردن، زحمت کشیدن، سعی کردن، کوشش کردن، تک ودو کردن، دست وپا زدن، کوشیدن، تکاپو کردن ، دست و پا زدن، غلت زدن، غلتیدن <hr> متضاد تقلا کردن : سستی کردن

مترادف تقلا کردن : تلاش کردن، زحمت کشیدن، سعی کردن، کوشش کردن، تک ودو کردن، دست وپا زدن، کوشیدن، تکاپو کردن ، دست و پا زدن، غلت زدن، غلتیدن متضاد تقلا کردن : سستی کردن

تقلا کردن

تقلا کردن برای نگهداشتن توپ (بازی)

تقلا کردن برای گرفتن توپ (بازی)

تقلای زیاد کردن

<hr> مترادف تقلب : تزویر، جعل، دغل کاری، شید، غش، قلب، نادرستی، دگرگون شدن، قلب شدن، واژگون شدن <hr> برابر پارسی : دغلی، دغل کاری، نادرستی، نیرنگ

مترادف تقلب : تزویر، جعل، دغل کاری، شید، غش، قلب، نادرستی، دگرگون شدن، قلب شدن، واژگون شدن برابر پارسی : دغلی، دغل کاری، نادرستی، نیرنگ

تقلب

تقلب (عامیانه)

تقلب امیز

تقلب در امتحان (عامیانه)

<hr> مترادف تقلب کردن : حقه زدن، دغلی کردن، دغل بازی کردن، نیرنگ ورزیدن، نادرستی کردن

مترادف تقلب کردن : حقه زدن، دغلی کردن، دغل بازی کردن، نیرنگ ورزیدن، نادرستی کردن

تقلب کردن

تقلب کردن در مسابقه

<hr> مترادف تقلبی : بدل، بدلی، جعلی، ساختگی، شهروا، غشی، قلابی، قلب، مجعول، مغشوش، غشی <hr> متضاد تقلبی : اصلی، حقیقی، واقعی <hr> برابر پارسی : ساختگی

مترادف تقلبی : بدل، بدلی، جعلی، ساختگی، شهروا، غشی، قلابی، قلب، مجعول، مغشوش، غشی متضاد تقلبی : اصلی، حقیقی، واقعی برابر پارسی : ساختگی

تقلبی

تقلبی (خوراک)

تقلبی(خوراک)

<hr> برابر پارسی : دست و پازدن، تلاش

برابر پارسی : دست و پازدن، تلاش

تقلی

تقلیب

تقلیب کردن

<hr> مترادف تقلید : ادا، مقلدی، مقلدگری، پیروی، دنباله روی، پیروی کردن، تبعیت کردن <hr> برابر پارسی : پیروی کورکورانه، پیروی، دنباله روی

مترادف تقلید : ادا، مقلدی، مقلدگری، پیروی، دنباله روی، پیروی کردن، تبعیت کردن برابر پارسی : پیروی کورکورانه، پیروی، دنباله روی

تقلید

تقلید (عامیانه)

تقلید انتقادی

تقلید بد

تقلید برای انتقاد و تمسخر

تقلید خنده آور

تقلید خنده آور (عامیانه)

تقلید خنده آور(عامیانه)

تقلید خندهآور

تقلید در آوردن

تقلید در اوردن

تقلید درآر (هنرمند)

تقلید درآوردن

تقلید درآوری

تقلید طوطی وار کردن

تقلید غلوآمیز از لهجه و رفتار انگلیسی ها

تقلید مضحک (هنر و ادبیات)

<hr> مترادف تقلید کردن : پیروی کردن، تبعیت کردن، مقلد شدن، ادای کسی را در آوردن، کار کسی را الگو قرار دادن <hr> برابر پارسی : والوچانیدن

مترادف تقلید کردن : پیروی کردن، تبعیت کردن، مقلد شدن، ادای کسی را در آوردن، کار کسی را الگو قرار دادن برابر پارسی : والوچانیدن

تقلید کردن

تقلید کردن به منظور انتقاد

تقلید کردن به منظور خنده انگیزی

تقلید کسی را درآوردن

تقلید کننده

تقلیدآمیز (صدا)

<hr> مترادف تقلیدامیز : ( تقلیدآمیز ) مقلدانه، آمیخته به تقلید، کورکورانه، تقلیدی، تقلیدگونه

مترادف تقلیدامیز : ( تقلیدآمیز ) مقلدانه، آمیخته به تقلید، کورکورانه، تقلیدی، تقلیدگونه

واژه های حرف "ت" - فارسی به انگلیسی