فارسی به انگلیسی

<hr> مترادف حاوی : حایز، دربردارنده، دربرگیرنده، شامل، محتوی، مشتمل، جامع <hr> برابر پارسی : در بر گیرنده، دربرگیرنده، فراگیر

مترادف حاوی : حایز، دربردارنده، دربرگیرنده، شامل، محتوی، مشتمل، جامع برابر پارسی : در بر گیرنده، دربرگیرنده، فراگیر

حاوی

حاوی اخبار زیاد (عامیانه)

حاوی بودن

حاوی نام

حاویه

<hr> مترادف حاکم : آمر، داور، دیان، سائس، صاحب اختیار، عامل، ساتراب، شهربان، استاندار، امیر، پیشوا، حکمران، شاه، فرماندار، فرمانروا، والی، برنده، حقدار ، چیره، مسلط، غالب، حکم کننده، قاضی، حاضر، موجود، حکم فرما، مستولی <hr> متضاد حاکم : محکوم <hr> برابر پارسی : فرمانروا، کنونی، فرماندار، استاندار، پادشاه

مترادف حاکم : آمر، داور، دیان، سائس، صاحب اختیار، عامل، ساتراب، شهربان، استاندار، امیر، پیشوا، حکمران، شاه، فرماندار، فرمانروا، والی، برنده، حقدار ، چیره، مسلط، غالب، حکم کننده، قاضی، حاضر، موجود، حکم فرما، مستولی متضاد حاکم : محکوم برابر پارسی : فرمانروا، کنونی، فرماندار، استاندار، پادشاه

حاکم

حاکم بودن

حاکم بودن بر

حاکم خودسر

حاکم شدن بر

حاکم صلحیه

حاکم ظالم

حاکم مطلق

حاکم نشین

حاکم کل

حاکمه

<hr> مترادف حاکمیت : تسلط، سلطه، امارت، حکمرانی، فرمانروایی <hr> برابر پارسی : فرمانروایی

مترادف حاکمیت : تسلط، سلطه، امارت، حکمرانی، فرمانروایی برابر پارسی : فرمانروایی

حاکمیت

حاکمیت یک کشور بر شهروندان خود در خارج

<hr> مترادف حاکی : بیانگر، حکایتگر، دال، مبنی، مشعر، داستان سرا، داستان گو، قصه گو <hr> برابر پارسی : گویا، بازگوینده، نشان گر، نمایان گر

مترادف حاکی : بیانگر، حکایتگر، دال، مبنی، مشعر، داستان سرا، داستان گو، قصه گو برابر پارسی : گویا، بازگوینده، نشان گر، نمایان گر

حاکی

حاکی از اطمینان

حاکی از بد سلیقگی

حاکی از بدسلیقگی

حاکی از بلاغت

حاکی از بی حرمتی به مقدسات

حاکی از تسلیم

حاکی از تعجب (دستور زبان)

حاکی از تقلای زیاد و بی بازده

حاکی از تندرستی

حاکی از خشم (نگاه)

حاکی از خواب و خیال

حاکی از درد

حاکی از زبردستی (خودمانی)

حاکی از زبردستی (عامیانه)

حاکی از سلامتی

حاکی از شلختگی

حاکی از شک

حاکی از ضعف نفس

حاکی از لاس زنی (عامیانه)

حاکی از محبت

حاکی از ناشیگری

حاکی از پشیمانی

حاکی از پیشروی

حاکی از چیزی بودن

حاکی از کم محلی

حاکی ازادامه

حاکی بودن

حاکی بودن از

حاکی بودن از پیش

واژه های حرف "ح" - فارسی به انگلیسی