فارسی به انگلیسی

ذنب الدجاجه

ذنب دم

ذنبی

<hr> مترادف ذهاب : رفت، گذشتن <hr> متضاد ذهاب : آمدن، ایاب

مترادف ذهاب : رفت، گذشتن متضاد ذهاب : آمدن، ایاب

ذهاب

<hr> مترادف ذهن : خرد، هوش، درک، فهم، استعداد، خاطر، ضمیر، فکر، قلب، مغز <hr> برابر پارسی : یاد، اندیشه، هوش، ویر، یاده

مترادف ذهن : خرد، هوش، درک، فهم، استعداد، خاطر، ضمیر، فکر، قلب، مغز برابر پارسی : یاد، اندیشه، هوش، ویر، یاده

ذهن

ذهن آگاهی

ذهن انگیزی

ذهن انگیزی کردن

ذهن باور

ذهن باورانه

ذهن باوری

ذهن را به خود مشغول کردن

ذهن گرایانه

ذهن گرایی

ذهنا

ذهنگرا

<hr> مترادف ذهنی : درونی، باطنی، عقلی <hr> متضاد ذهنی : عینی <hr> برابر پارسی : ویری

مترادف ذهنی : درونی، باطنی، عقلی متضاد ذهنی : عینی برابر پارسی : ویری

ذهنی

ذهنی سازی

ذهنی کردن

<hr> برابر پارسی : نگرش، دیدگاه، جهان بینی

برابر پارسی : نگرش، دیدگاه، جهان بینی

ذهنیت

ذهین

ذو

ذوائب

<hr> برابر پارسی : زادها، فرزندان

برابر پارسی : زادها، فرزندان

ذوات

ذوات الضرب

ذواحتمالین

ذوالاکتاف

ذوالجلال

ذوالجناح

ذوالفقار

ذوالفنون

ذوالقافیتین

ذوالنون

ذوالیمینین

<hr> مترادف ذوب : حل، گداز، گداختگی، گدازش، مذاب، وارفتگی <hr> متضاد ذوب : انجماد <hr> برابر پارسی : گدازش، ویتازش

مترادف ذوب : حل، گداز، گداختگی، گدازش، مذاب، وارفتگی متضاد ذوب : انجماد برابر پارسی : گدازش، ویتازش

ذوب

<hr> برابر پارسی : آب شدن، گداختن

برابر پارسی : آب شدن، گداختن

ذوب شدن

ذوب شدن و در هم آمیختن

<hr> برابر پارسی : گداختن

ذوب کردن

ذوجسدین

ذوحدین

ذوحیات

ذوذنب

ذوذنب (نجوم)

<hr> برابر پارسی : کجدار، فروهشته

برابر پارسی : کجدار، فروهشته

واژه های حرف "ذ" - فارسی به انگلیسی