سریع (خودمانی)

سریع (عامیانه)

سریع الاثر

<hr> مترادف سریع الانتقال : تندفهم، تیزفهم، تندهوش، تیزهوش، زودفهم، زودیاب <hr> متضاد سریع الانتقال : دیرفهم <hr> برابر پارسی : تیزهوش، زودگیر

مترادف سریع الانتقال : تندفهم، تیزفهم، تندهوش، تیزهوش، زودفهم، زودیاب متضاد سریع الانتقال : دیرفهم برابر پارسی : تیزهوش، زودگیر

سریع الانتقال

سریع الزوال

<hr> مترادف سریع السیر : بادپا، تندرو، تیزرو <hr> متضاد سریع السیر : بطی ء السیر، کندرو <hr> برابر پارسی : بادپا، تندرو، تیزتک، تیزرو | تندرو

مترادف سریع السیر : بادپا، تندرو، تیزرو متضاد سریع السیر : بطی ء السیر، کندرو برابر پارسی : بادپا، تندرو، تیزتک، تیزرو | تندرو

سریع السیر

سریع الفساد

<hr> برابر پارسی : زودگوارش، تندگوارش

برابر پارسی : زودگوارش، تندگوارش

سریع الهضم

سریع بودن

سریع شدن

سریع شده

سریع کردن

سریع کرده

<hr> مترادف سریعا : به تعجیل، به سرعت، به شتاب، زود، فورا <hr> متضاد سریعا : به کندی

مترادف سریعا : به تعجیل، به سرعت، به شتاب، زود، فورا متضاد سریعا : به کندی

سریعا

سریلانکا

<hr> مترادف سرین : کفل، کپل، سرون، سرینگاه، نشیمنگاه، ورک، باسن

مترادف سرین : کفل، کپل، سرون، سرینگاه، نشیمنگاه، ورک، باسن

سرین

سرین (عامیانه)

سرین جانور

سرینام

سرینگاه

<hr> مترادف سزا : جزا، عقوبت، قصاص، گوشمال، مجازات، تقاص، تلافی، سزاوار، شایسته، لایق

مترادف سزا : جزا، عقوبت، قصاص، گوشمال، مجازات، تقاص، تلافی، سزاوار، شایسته، لایق

سزا

سزا (ادبیات)

سزا (عامیانه)

<hr> مترادف سزا دادن : جزا دادن، عقوبت کردن، مجازات کردن <hr> متضاد سزا دادن : پاداش دادن

مترادف سزا دادن : جزا دادن، عقوبت کردن، مجازات کردن متضاد سزا دادن : پاداش دادن

سزا دادن

سزادهنده

سزادهی

<hr> مترادف سزار : امپراطور روم ، قیصر <hr> متضاد سزار : کسرا

مترادف سزار : امپراطور روم ، قیصر متضاد سزار : کسرا

سزار

سزار اگوستوس

<hr> مترادف سزاوار : اهل، جدیر، حری، شایان، سزامند، شایسته، شایگان، صلاحیت دار، قابل، لایق، مستحق، مستعد، منبغی ، صواب، فراخور، مستوجب ، برازنده، درخور، زیبنده <hr> متضاد سزاوار : بی صلاحیت، نالایق، ناسزاوار

مترادف سزاوار : اهل، جدیر، حری، شایان، سزامند، شایسته، شایگان، صلاحیت دار، قابل، لایق، مستحق، مستعد، منبغی ، صواب، فراخور، مستوجب ، برازنده، درخور، زیبنده متضاد سزاوار : بی صلاحیت، نالایق، ناسزاوار

سزاوار

سزاوار بودن

سزاوار جایزه

سزاوار خواندن

سزاوار دلسوزی

سزاوار سرزنش

سزاوار شخص مقدس

سزاوار شناساندن

سزاوار معرفی کردن

سزاوار نفرت

سزاوار کردن

سزاوار گوشمالی

سزاوارتر

<hr> مترادف سزاواری : استحقاق، اهلیت، شایستگی، صلاحیت، قابلیت، لیاقت <hr> متضاد سزاواری : ناشایستگی

مترادف سزاواری : استحقاق، اهلیت، شایستگی، صلاحیت، قابلیت، لیاقت متضاد سزاواری : ناشایستگی

واژه های حرف "س" - فارسی به انگلیسی