سیاست حمایت از صنایع و فراورده های داخلی

سیاست رفتن تا مرز جنگ

سیاست زدایی کردن

سیاست زور

سیاست زور و قلدری

سیاست زور و واقع بینی

سیاست شناس

سیاست عملی

سیاست قبول مخاطره

سیاست مبتنی بر ضرورت

سیاست مداخله گری

سیاست مدارانه

سیاست مند

سیاست پرداز

سیاست پردازی

سیاست چی

سیاست چی گری

سیاست کار

سیاست کارانه

سیاست کاری

<hr> مترادف سیاستمدار : دیپلمات، سایس، سیاس، سیاست باز، سیاستگر، سیاست دان، باکیاست، خبیر، کاردان، مدبر، مدیر ، دولتمرد <hr> متضاد سیاستمدار : بی کیاست

مترادف سیاستمدار : دیپلمات، سایس، سیاس، سیاست باز، سیاستگر، سیاست دان، باکیاست، خبیر، کاردان، مدبر، مدیر ، دولتمرد متضاد سیاستمدار : بی کیاست

سیاستمدار

سیاستمدار باتجربه (خودمانی)

سیاستمدار باتجربه (عامیانه)

سیاستمداری

سیاستمند

سیاسنگ

<hr> مترادف سیاسی : دیپلماتیک، سیاستمدار، مربوط به سیاست، دگراندیش <hr> برابر پارسی : کشوردار، کشورداری، جهان آرا

مترادف سیاسی : دیپلماتیک، سیاستمدار، مربوط به سیاست، دگراندیش برابر پارسی : کشوردار، کشورداری، جهان آرا

سیاسی

سیاسی - جغرافیایی

سیاسی کردن

سیاسیات

<hr> برابر پارسی : سران کشور، کشورداران، جهان داران

برابر پارسی : سران کشور، کشورداران، جهان داران

سیاسیون

<hr> مترادف سیاق : اسلوب، روال، روش، شیوه، طریقه، منوال، نحو، نمط، نوع، هنجار، بافت، قرینه، تلو، حساب نویسی، علم حساب <hr> برابر پارسی : روش، روند، سایاگ، شیوه

مترادف سیاق : اسلوب، روال، روش، شیوه، طریقه، منوال، نحو، نمط، نوع، هنجار، بافت، قرینه، تلو، حساب نویسی، علم حساب برابر پارسی : روش، روند، سایاگ، شیوه

سیاق

سیاق عبارت

<hr> مترادف سیال : جاری، روان ، آبکی، رقیق، رو، مایع <hr> متضاد سیال : راکد، غلیظ <hr> برابر پارسی : آبگون

مترادف سیال : جاری، روان ، آبکی، رقیق، رو، مایع متضاد سیال : راکد، غلیظ برابر پارسی : آبگون

سیال

سیاله

سیالی

سیام

سیامک

سیامی

سیانور

سیانور (شیمی)

<hr> مترادف سیاه : اسود، اغبر، تاریک، تیره، قره، کبود، کمرنگ، مشکی ، برده، غلام، کاکاسیاه، سیاه پوست ، بدیمن، بی ارزش، پشیز، غم انگیز، ملالت بار <hr> متضاد سیاه : سپید، سفید، سفیدپوست

مترادف سیاه : اسود، اغبر، تاریک، تیره، قره، کبود، کمرنگ، مشکی ، برده، غلام، کاکاسیاه، سیاه پوست ، بدیمن، بی ارزش، پشیز، غم انگیز، ملالت بار متضاد سیاه : سپید، سفید، سفیدپوست

واژه های حرف "س" - فارسی به انگلیسی