عالیرتبه

عالیرتبگان

عالیه

<hr> مترادف عام : همگان، همه، عمومی، کلی، همگانی، عامی، عمیم، فراگیر <hr> متضاد عام : خاص <hr> برابر پارسی : توده، مردم، همگان، همه

مترادف عام : همگان، همه، عمومی، کلی، همگانی، عامی، عمیم، فراگیر متضاد عام : خاص برابر پارسی : توده، مردم، همگان، همه

عام

عام المنفعه

عامد

<hr> مترادف عامدا : تعمدی، دانسته، عمداً، قصداً، متعمداً <hr> متضاد عامدا : قاصراً، ندانسته <hr> برابر پارسی : آگاهانه، به دلخواه، دانسته

مترادف عامدا : تعمدی، دانسته، عمداً، قصداً، متعمداً متضاد عامدا : قاصراً، ندانسته برابر پارسی : آگاهانه، به دلخواه، دانسته

عامدا

<hr> مترادف عامل : آژانس، پیشکار، کارپرداز، کارگزار، نماینده، مامور، مزدور، بااثر، ثمربخش، موثر، صانع، فاعل، کننده <hr> برابر پارسی : کارگذار، کاردار، پیشکار، انگیزه، کارکن، کارگزار، کنشگر، کننده، گماشته

مترادف عامل : آژانس، پیشکار، کارپرداز، کارگزار، نماینده، مامور، مزدور، بااثر، ثمربخش، موثر، صانع، فاعل، کننده برابر پارسی : کارگذار، کاردار، پیشکار، انگیزه، کارکن، کارگزار، کنشگر، کننده، گماشته

عامل

عامل ارهاش

عامل ارهاش (پزشکی)

عامل اساسی

عامل اساسی (مجازی)

عامل اسباب کشی

عامل اصلی

عامل انجام

عامل اکسید کننده (شیمی)

عامل بازدارنده

عامل تحرک (خودمانی)

عامل تحرک (عامیانه)

عامل تحریک

عامل تر کننده

عامل ترس

عامل تعیین کننده

عامل جانبخش

عامل جرم

عامل حزن (مجازی)

عامل حیاتی

عامل خنده آور

عامل دلسرد کننده

عامل رشد

عامل رنجش

عامل رنگزنی

عامل شکست

عامل ضعف

عامل عذاب

عامل علیت

عامل عمده

عامل غیر قابل پیش بینی (خودمانی)

عامل غیر قابل پیش بینی (عامیانه)

عامل فروش

عامل فروش تولیدات کارخانه

عامل فساد

عامل فلاکت

عامل مرگ

عامل مشترک گرفتن

عامل مشترک گرفتن (ریاضی)

عامل معلوم کننده

عامل موثر

فارسی به انگلیسی

واژه های حرف "ع" - فارسی به انگلیسی