لآب

لئوناردو دا وینچی

<hr> مترادف لئیم : بخیل، پست، پست فطرت، خسیس، دنی، رذل، فرومایه، گدا، گدامنش، ممسک، نادیده، ناکس، نخور <hr> متضاد لئیم : کریم <hr> برابر پارسی : فرومایه، پست، پستی، پست بودن

مترادف لئیم : بخیل، پست، پست فطرت، خسیس، دنی، رذل، فرومایه، گدا، گدامنش، ممسک، نادیده، ناکس، نخور متضاد لئیم : کریم برابر پارسی : فرومایه، پست، پستی، پست بودن

لئیم

لئیم (آدم)

لئیم الطبع

<hr> مترادف لا : بین، درون، مابین، میانه، میان، وسط، درز، روزن، شکاف، کر، لایه، ورق، تا، چین، خیر، لما، نه، قیچی، مقراض

مترادف لا : بین، درون، مابین، میانه، میان، وسط، درز، روزن، شکاف، کر، لایه، ورق، تا، چین، خیر، لما، نه، قیچی، مقراض

لا

لا (ریسمان و طناب و غیره)

لا (موسیقی)

لا (چوب یا پارچه و غیره)

لا ابالی

لا افکنی

لا افکنی کردن

لا به لا

لا به لا (بدنهی کشتی یا قایق)

لا ستیک خام

لا پوست

لا ک والکل زدن

لا گذاشت

لا یعلم

لائوتزه

لائوس

<hr> مترادف لاابالی : بی بندوبار، بی حمیت، بی غیرت، بیکار، لاقید، لش <hr> برابر پارسی : بی بند و بار، بی بندوبار، بی سروپا، ولنگار

مترادف لاابالی : بی بندوبار، بی حمیت، بی غیرت، بیکار، لاقید، لش برابر پارسی : بی بند و بار، بی بندوبار، بی سروپا، ولنگار

لاابالی

لاابالی گری

<hr> مترادف لاابالیگری : بی بندوباری، بی فکری، لاقیدی، هرزگی

مترادف لاابالیگری : بی بندوباری، بی فکری، لاقیدی، هرزگی

لاابالیگری

لاادری

لاادری گرائی (فلسفه)

<hr> مترادف لااقل : اقلاً، حداقل، دست کم، مینیمم ، بیشینه <hr> متضاد لااقل : حداکثر، ماکزیمم <hr> برابر پارسی : دست کم، دست پایین

مترادف لااقل : اقلاً، حداقل، دست کم، مینیمم ، بیشینه متضاد لااقل : حداکثر، ماکزیمم برابر پارسی : دست کم، دست پایین

لااقل

لااقل (عامیانه)

<hr> مترادف لابد : لاعلاج، ناچار، ناگزیر، هرآینگی <hr> برابر پارسی : ناچار، ناگزیر، به ناچار

مترادف لابد : لاعلاج، ناچار، ناگزیر، هرآینگی برابر پارسی : ناچار، ناگزیر، به ناچار

لابد

<hr> مترادف لابراتوار : آزمایشگاه <hr> برابر پارسی : آزمایشگاه

مترادف لابراتوار : آزمایشگاه برابر پارسی : آزمایشگاه

لابراتوار

لابراتور

لابستر

لابستر (جانور شناسی)

لابستر خاردار (جانورشناسی)

لابلا

لابلای چیزی گذاشتن

<hr> مترادف لابه : التماس، تضرع، زاری، ضرع، ندبه، تزویر، فریب، مکر، نیرنگ، تملق، چاپلویی، چرب زبانی

مترادف لابه : التماس، تضرع، زاری، ضرع، ندبه، تزویر، فریب، مکر، نیرنگ، تملق، چاپلویی، چرب زبانی

لابه

لابه آمیز

لابه لا

لابه کردن

لابه گر

لابی

<hr> مترادف لات : اوباش، بی سروپا، جاهل، فاسق، ولگرد، هرزه، بی چیز، تهی دست

مترادف لات : اوباش، بی سروپا، جاهل، فاسق، ولگرد، هرزه، بی چیز، تهی دست

واژه های حرف "ل" - فارسی به انگلیسی