<hr> مترادف ناامید : آیس محروم، دلزده، دلسرد، مایوس، نومید، وازده <hr> متضاد ناامید : امیدوار متوقع منتظر

مترادف ناامید : آیس محروم، دلزده، دلسرد، مایوس، نومید، وازده متضاد ناامید : امیدوار متوقع منتظر

ناامید

ناامید شدن

ناامید و دلسرد کردن

ناامید کردن

ناامید کننده

ناامیدوار

<hr> مترادف ناامیدی : بدبختی، بی بهرگی، بی نصیبی، حرمان، دلسردی، ناکامی، نامرادی، نومیدی، یاس <hr> متضاد ناامیدی : امیدواری رجا

مترادف ناامیدی : بدبختی، بی بهرگی، بی نصیبی، حرمان، دلسردی، ناکامی، نامرادی، نومیدی، یاس متضاد ناامیدی : امیدواری رجا

ناامیدی

ناامین

ناامینی

ناانجام

ناانجام (حقوق)

نااندیشیدنی

ناانسانی کردن

ناانگیز

<hr> مترادف نااهل : بی ادب، بی قابلیت، ناباب، ناخلف <hr> متضاد نااهل : اهل <hr> برابر پارسی : بدگهر، بدنهاد، بدسرشت

مترادف نااهل : بی ادب، بی قابلیت، ناباب، ناخلف متضاد نااهل : اهل برابر پارسی : بدگهر، بدنهاد، بدسرشت

نااهل

<hr> مترادف نااگاه : ( ناآگاه ) بی اطلاع، بی خبر، پرت، غافل، ناوارد، ناواقف، ندانم کار <hr> متضاد نااگاه : ( ناآگاه ) آگاه خبیر

مترادف نااگاه : ( ناآگاه ) بی اطلاع، بی خبر، پرت، غافل، ناوارد، ناواقف، ندانم کار متضاد نااگاه : ( ناآگاه ) آگاه خبیر

نااگاه

<hr> مترادف نااگاهی : ( ناآگاهی ) بی خبری، بی دانشی، غفلت <hr> متضاد نااگاهی : ( ناآگاهی ) آگاهی بصیرت

مترادف نااگاهی : ( ناآگاهی ) بی خبری، بی دانشی، غفلت متضاد نااگاهی : ( ناآگاهی ) آگاهی بصیرت

نااگاهی

ناایرا

ناایمن

<hr> مترادف ناب : بی آمیغ، بی آمیزش، بی غش، پاک، خالص، سره، صافی، صاف، صراح، محض، مروق، ویژه <hr> متضاد ناب : ناسره

مترادف ناب : بی آمیغ، بی آمیزش، بی غش، پاک، خالص، سره، صافی، صاف، صراح، محض، مروق، ویژه متضاد ناب : ناسره

ناب

ناب از نظر رنگ

ناب کردن

ناب گرای

ناب گرایی

ناب گرایی (زبان و ادبیات و هنر)

ناب گه

<hr> مترادف ناباب : بداخلاق، بی ادب، فاسد، نااهل، ناخلف، ناجور، ناشایست، نامناسب ، مناسب <hr> متضاد ناباب : اهل

مترادف ناباب : بداخلاق، بی ادب، فاسد، نااهل، ناخلف، ناجور، ناشایست، نامناسب ، مناسب متضاد ناباب : اهل

ناباب

ناباب در مسائل اخلاقی

<hr> مترادف نابارور : سترون، عاقر، عقیم، نازا <hr> متضاد نابارور : بارور

مترادف نابارور : سترون، عاقر، عقیم، نازا متضاد نابارور : بارور

نابارور

نابارور در مورد گیاه

نابازخریدنی

<hr> مترادف نابالغ : بچه، خردسال، صغیر، نوباوه <hr> متضاد نابالغ : بالغ <hr> برابر پارسی : کم سال، نارس، ناپخته

مترادف نابالغ : بچه، خردسال، صغیر، نوباوه متضاد نابالغ : بالغ برابر پارسی : کم سال، نارس، ناپخته

نابالغ

ناباور

ناباور در مورد جاندار

ناباوری

نابایست

نابایسته

<hr> مترادف نابجا : بیجا، بی ربط، بی مورد، بی موقع، نادرست، ناساز، ناصواب، نامربوط، نامناسب <hr> متضاد نابجا : بجا صواب

مترادف نابجا : بیجا، بی ربط، بی مورد، بی موقع، نادرست، ناساز، ناصواب، نامربوط، نامناسب متضاد نابجا : بجا صواب

واژه های حرف "ن" - فارسی به انگلیسی