نتوانستن

<hr> برابر پارسی : سرانجام

نتیجتا

<hr> مترادف نتیجه : پاداش، عاقبت، عملکرد، اولاد، فرزندزاده، فرزند، مولود، نواده، ولد، بازده اثر، برآیند، حاصل، ماحصل، محصول، سرانجام، عقبه، بهره، ثمره، سود، فایده، میوه <hr> برابر پارسی : دستاورد، بازده، پی آمد، پیامد، برآیند، سرانجام، فرجام، هوده

مترادف نتیجه : پاداش، عاقبت، عملکرد، اولاد، فرزندزاده، فرزند، مولود، نواده، ولد، بازده اثر، برآیند، حاصل، ماحصل، محصول، سرانجام، عقبه، بهره، ثمره، سود، فایده، میوه برابر پارسی : دستاورد، بازده، پی آمد، پیامد، برآیند، سرانجام، فرجام، هوده

نتیجه

نتیجه (قدیمی)

نتیجه (مذکر)

نتیجه استدلال

<hr> مترادف نتیجه بخش : اثربخش، ثمردار، موثر، مثمر، مفید، نافع <hr> متضاد نتیجه بخش : بی حاصل

مترادف نتیجه بخش : اثربخش، ثمردار، موثر، مثمر، مفید، نافع متضاد نتیجه بخش : بی حاصل

نتیجه بخش

نتیجه بخش بودن

نتیجه بودن

نتیجه تغییر شکل جزئی

نتیجه عمل

نتیجه فرعی

نتیجه فرعی (مجازی)

نتیجه مساوی درمسابقه

نتیجه مطلوب

نتیجه معکوس دادن اقدام

نتیجه معکوس دادن نقشه

نتیجه منطقی

نتیجه منفی (پزشکی)

نتیجه نهایی

نتیجه پژوهش

نتیجه چیزی بودن

نتیجه کاذب (منطق)

نتیجه کاملا برابر

نتیجه کلی

نتیجه کلی گرفتن

نتیجه گرایی

نتیجه گرایی (فلسفه)

نتیجه گرفتن

نتیجه گرفتن (عامیانه)

نتیجه گرفتن در اثر محاسبه

<hr> مترادف نتیجه گیری : استنتاج <hr> برابر پارسی : برداشت

مترادف نتیجه گیری : استنتاج برابر پارسی : برداشت

نتیجه گیری

نتیجه گیری و تکرار رئوس در سخنرانی

نتیجه گیری کردن

نتیجه گیری کلی

نتیجهی عکس دادن

نتیجهی غایی

<hr> مترادف نثار : افشان، افشاندن، پاشیدن، اهدا، تقدیم، هدیه، برخی، فدا، قربان، زرافشان، شاباش <hr> برابر پارسی : افشاندن، پاشیدن، پیشکش، ارمغان، شاباش

مترادف نثار : افشان، افشاندن، پاشیدن، اهدا، تقدیم، هدیه، برخی، فدا، قربان، زرافشان، شاباش برابر پارسی : افشاندن، پاشیدن، پیشکش، ارمغان، شاباش

نثار

<hr> برابر پارسی : افشاندن، پاشیدن، پیشکش کردن، شاباش کردن

برابر پارسی : افشاندن، پاشیدن، پیشکش کردن، شاباش کردن

نثار کردن

نثار کردن (مجازی)

<hr> مترادف نثر : نوشته، پراکنده <hr> متضاد نثر : شعر، نظم <hr> برابر پارسی : سخن ناسروده

مترادف نثر : نوشته، پراکنده متضاد نثر : شعر، نظم برابر پارسی : سخن ناسروده

نثر

نثر مانند

نثرا

<hr> مترادف نجابت : اصالت، پاک منشی، پاک نژادی، شرافت، عصمت، عفاف، عفت، والایی <hr> متضاد نجابت : بی عفتی <hr> برابر پارسی : والاگوهری، وارستگی، آزادگی، آزادمنشی، آزادمردی، نیکنهادی

مترادف نجابت : اصالت، پاک منشی، پاک نژادی، شرافت، عصمت، عفاف، عفت، والایی متضاد نجابت : بی عفتی برابر پارسی : والاگوهری، وارستگی، آزادگی، آزادمنشی، آزادمردی، نیکنهادی

نجابت

نجابت آمیز

نجابت خانوادگی

نجابتآمیز

<hr> مترادف نجات : آزادی، استخلاص، خلاصی، خلاص، رستگاری، رهایی، فراغ، رستن، رهیدن <hr> متضاد نجات : اسارت، درگیری <hr> برابر پارسی : کمک، رهایی، آزادی، رستگاری

مترادف نجات : آزادی، استخلاص، خلاصی، خلاص، رستگاری، رهایی، فراغ، رستن، رهیدن متضاد نجات : اسارت، درگیری برابر پارسی : کمک، رهایی، آزادی، رستگاری

واژه های حرف "ن" - فارسی به انگلیسی