نقطه کور در شبکیه چشم

نقطه گداز

نقطه گذاری

نقطه گذاری (دستور زبان)

نقطه گذاری کردن

نقطه گذاری کردن (دستور زبان)

نقطه گذاشتن

نقطه ی تعادل سود و زیان (اقتصاد)

نقطه ی دور

نقطه ی سر به سر (اقتصاد)

نقطه ی سفید کم رنگ بر پیشانی جانور

<hr> مترادف نقل : انتقال، جابجایی، حمل، حکایت، داستان، قصه، بازگویی، گزارش، ترجمان، ترجمه، تعبیر، تفسیر، بیان، روایت، بازگو، ذکر | شیرینی، گزک، مزه، چاشنی <hr> برابر پارسی : گفته، بازگفت، بازگویی، ترابری، جابجاکردن، گزک، گَزک | ( نَقل ) ترابری، جابجاکردن | ( نُقل ) گَزک

مترادف نقل : انتقال، جابجایی، حمل، حکایت، داستان، قصه، بازگویی، گزارش، ترجمان، ترجمه، تعبیر، تفسیر، بیان، روایت، بازگو، ذکر | شیرینی، گزک، مزه، چاشنی برابر پارسی : گفته، بازگفت، بازگویی، ترابری، جابجاکردن، گزک، گَزک | ( نَقل ) ترابری، جابجاکردن | ( نُقل ) گَزک

نقل

نقل بادام (شیرینی پزی)

نقل بادیان

نقل شده

نقل علی

نقل علی مانند

<hr> برابر پارسی : بازگفت

نقل قول

نقل قول غلط

نقل قول غیر مستقیم

نقل قول غیر مستقیم (دستور زبان)

نقل قول کردن

نقل قول کردن از مقاله

نقل قول کردن از کتاب

نقل قول کردنی

<hr> مترادف نقل مکان : جابجایی، سفر، عزیمت، کوچ

مترادف نقل مکان : جابجایی، سفر، عزیمت، کوچ

نقل مکان

نقل مکان کردن

نقل و انتقال

نقل و انتقال دادن

نقل و انتقال دادن (نظامی)

نقل و نبات

<hr> برابر پارسی : بازگفتن، بازگوکردن

برابر پارسی : بازگفتن، بازگوکردن

نقل کردن

نقل کننده

نقلا

<hr> مترادف نقلی : تنگ، کوچک، جالب، ظریف <hr> برابر پارسی : بازگفتی

مترادف نقلی : تنگ، کوچک، جالب، ظریف برابر پارسی : بازگفتی

نقلی

<hr> برابر پارسی : بارکشی

نقلیه

نقوش

نقوش برجسته

<hr> مترادف نقی : برگزیده، پاک، پاکیزه، ناب، نظیف

مترادف نقی : برگزیده، پاک، پاکیزه، ناب، نظیف

نقی

<hr> مترادف نقیب : پیشوا، رئیس، سرپرست، سرور، عمید، قاید، مهتر

مترادف نقیب : پیشوا، رئیس، سرپرست، سرور، عمید، قاید، مهتر

نقیب

<hr> مترادف نقیصه : کاستی، کمی، علت، عیب، نقص، نقصان <hr> برابر پارسی : کاستی

مترادف نقیصه : کاستی، کمی، علت، عیب، نقص، نقصان برابر پارسی : کاستی

نقیصه

<hr> مترادف نقیض : خلاف، ضد، عکس، مخالف، مقابل، ناسازگار، ناماننده <hr> متضاد نقیض : ماننده <hr> برابر پارسی : وارونه، نا همسان، نا سازگار

مترادف نقیض : خلاف، ضد، عکس، مخالف، مقابل، ناسازگار، ناماننده متضاد نقیض : ماننده برابر پارسی : وارونه، نا همسان، نا سازگار

نقیض

نقیضه

نقیضه (هنر و ادبیات)

نقیضه ساختن

نقیضه نوشتن

نقیضه نویسی

<hr> مترادف نم : آغار، تر، تری، خیس، شبنم، مرطوب، نداوت، نمدار، نمناک <hr> متضاد نم : خشک

مترادف نم : آغار، تر، تری، خیس، شبنم، مرطوب، نداوت، نمدار، نمناک متضاد نم : خشک

واژه های حرف "ن" - فارسی به انگلیسی