پاداشی

پادام

پاداوج

پاداوج (ادبیات)

پاداوج(ادبیات )

پاداوجی

پادبود

پادتن

پادتن (زیست شناسی)

پادتن (فیزیولژی)

پادر میانی کردن

پادراز

پادرازی

<hr> مترادف پادرمیانی : توسط، شفاعت، مداخله، میانجیگری، وساطت

مترادف پادرمیانی : توسط، شفاعت، مداخله، میانجیگری، وساطت

پادرمیانی

پادرمیانی کردن

پادروند

پادری

پادریم

پادزا

پادزنی

<hr> مترادف پادزهر : پاد، پازهر، تریاک، تریاق، ضد، مخالف <hr> متضاد پادزهر : زهر

مترادف پادزهر : پاد، پازهر، تریاک، تریاق، ضد، مخالف متضاد پادزهر : زهر

پادزهر

پادزی

پادستهش

پادش

پادش ایجاد کردن

<hr> مترادف پادشاه : امیر، تاجور، خدیو، سلطان، شاه، شاهنشاه، شهریار، ملک <hr> متضاد پادشاه : رعیت

مترادف پادشاه : امیر، تاجور، خدیو، سلطان، شاه، شاهنشاه، شهریار، ملک متضاد پادشاه : رعیت

پادشاه

پادشاه در حال سلطنت

<hr> مترادف پادشاهی : امارت، امپراتوری، حکومت، سلطنت، شاهنشاهی، فرمانروایی، ملکت

مترادف پادشاهی : امارت، امپراتوری، حکومت، سلطنت، شاهنشاهی، فرمانروایی، ملکت

پادشاهی

پادشاهی انگلستان

پادشاهی کردن

پادشی

پادفرآور

پادفرهنگ

پادلگاریتم

پادلگاریتم (ریاضی)

پادلگاریتم(ریاضی)

پادماده

پادمند

پادنهاد

پادنهشت

پادنکته

پادنگ

پاده

<hr> مترادف پادو : پاکار، پیشخدمت، شاگرد، نوچه، نوکر <hr> متضاد پادو : کارفرما

مترادف پادو : پاکار، پیشخدمت، شاگرد، نوچه، نوکر متضاد پادو : کارفرما

واژه های حرف "پ" - فارسی به انگلیسی