چاپاری رفتن

<hr> مترادف چاپخانه : مطبعه، باسمه خانه

مترادف چاپخانه : مطبعه، باسمه خانه

چاپخانه

<hr> مترادف چاپلوس : چرب زبان، خوشامدگو، زبان به مزد، سالوس، ظاهرنما، کاسه لیس، متملق، مداهن، مداهنه گر، خایه مال، متصلف، کرنش گر، مجیزگو

مترادف چاپلوس : چرب زبان، خوشامدگو، زبان به مزد، سالوس، ظاهرنما، کاسه لیس، متملق، مداهن، مداهنه گر، خایه مال، متصلف، کرنش گر، مجیزگو

چاپلوس

چاپلوس (آدم)

چاپلوس (عامیانه)

<hr> مترادف چاپلوسانه : تملق آمیز، متملقانه، مداهنه گرانه، ریاکارانه، مزورانه

مترادف چاپلوسانه : تملق آمیز، متملقانه، مداهنه گرانه، ریاکارانه، مزورانه

چاپلوسانه

چاپلوسانه (عامیانه)

<hr> مترادف چاپلوسی : تبصبص، تصلف، تملق، چرب زبانی، مداهنه، دم لابه، کرنش، دم لیسه، خایه مالی، مجیزگویی، کرنش گری

مترادف چاپلوسی : تبصبص، تصلف، تملق، چرب زبانی، مداهنه، دم لابه، کرنش، دم لیسه، خایه مالی، مجیزگویی، کرنش گری

چاپلوسی

چاپلوسی (عامیانه)

<hr> مترادف چاپلوسی کردن : چرب زبانی کردن، مداهنه گری کردن، مداهنه کردن، خایه مالی کردن، زبان به مزد بودن، کاسه لیسی کردن، مجیز گفتن

مترادف چاپلوسی کردن : چرب زبانی کردن، مداهنه گری کردن، مداهنه کردن، خایه مالی کردن، زبان به مزد بودن، کاسه لیسی کردن، مجیز گفتن

چاپلوسی کردن

چاپلوسی کردن (عامیانه)

<hr> مترادف چاپچی : باسمه چی، چاپخانه دار، طابع، مطبعه چی، دروغ گو، شایعه ساز، شایعه پرداز، گزافه گو، لاف زن، چاچول

مترادف چاپچی : باسمه چی، چاپخانه دار، طابع، مطبعه چی، دروغ گو، شایعه ساز، شایعه پرداز، گزافه گو، لاف زن، چاچول

چاپچی

<hr> مترادف چاپگر : دستگاه چاپ رایانه ای، پرینتر

مترادف چاپگر : دستگاه چاپ رایانه ای، پرینتر

چاپگر

چاپگر (کامپیوتر)

چاپگر رجی (کامپیوتر)

چاپگر سطری

چاپگر سطری (کامپیوتر)

چاپگر لیزری

چاپگر لیزری (کامپیوتر)

چاپگر ماتریسی

چاپگر ماتریسی (کامپیوتر)

<hr> مترادف چاپی : چاپ شده، به طبع رسیده، مطبوع <hr> متضاد چاپی : خطی، دست نوشته

مترادف چاپی : چاپ شده، به طبع رسیده، مطبوع متضاد چاپی : خطی، دست نوشته

چاپی

<hr> مترادف چاپیدن : به یغما بردن، تاراج کردن، چپاول کردن، چپو کردن، غارت کردن، لاشیدن، غارتیدن، لخت کردن، دزدیدن، تالان کردن

مترادف چاپیدن : به یغما بردن، تاراج کردن، چپاول کردن، چپو کردن، غارت کردن، لاشیدن، غارتیدن، لخت کردن، دزدیدن، تالان کردن

چاپیدن

چاپیدن و کشتن باخشونت و خون ریزی

<hr> مترادف چاچول باز : پشت هم انداز، چاخان، لافزن، حقه باز، شارلاتان، فریب کار، مزور، محیل، مکار، حیله گر، نیرنگ باز، دورو، زبان باز، هوچی

مترادف چاچول باز : پشت هم انداز، چاخان، لافزن، حقه باز، شارلاتان، فریب کار، مزور، محیل، مکار، حیله گر، نیرنگ باز، دورو، زبان باز، هوچی

چاچول باز

<hr> مترادف چاچول بازی : پشت هم اندازی، لاف زنی، زبان بازی، هوچیگری، حیله گری، نیرنگ بازی، دورویی، حقه بازی، فریب کاری، تزویر، شیادی

مترادف چاچول بازی : پشت هم اندازی، لاف زنی، زبان بازی، هوچیگری، حیله گری، نیرنگ بازی، دورویی، حقه بازی، فریب کاری، تزویر، شیادی

چاچول بازی

<hr> مترادف چاک : ترک، درز، رخنه، منفذ، سوراخ، شکاف، فاق، پارگی، دریدگی، پاره، دریده، قباله، بنچاق، دریچه، پنجره، سپیده صبح

مترادف چاک : ترک، درز، رخنه، منفذ، سوراخ، شکاف، فاق، پارگی، دریدگی، پاره، دریده، قباله، بنچاق، دریچه، پنجره، سپیده صبح

چاک

چاک (پوشاک)

چاک خوردن

چاک خوردگی

<hr> مترادف چاک دادن : پاره کردن، دریدن، شکافتن، درانیدن <hr> متضاد چاک دادن : دوختن

مترادف چاک دادن : پاره کردن، دریدن، شکافتن، درانیدن متضاد چاک دادن : دوختن

چاک دادن

چاک دادن با قیچی

چاک دار

چاک دار کردن

چاک دار کردن (پوشاک)

چاک دامن

چاک دهنده

چاک سینه

چاک صوت

چاک لباس

چاک والا

چاک والا (جانورشناسی)

چاک پیراهن

<hr> مترادف چاک چاک : پاره پاره، پرچاک، چاکدار، هراش هراش

مترادف چاک چاک : پاره پاره، پرچاک، چاکدار، هراش هراش

چاک چاک

چاک گریبان

<hr> مترادف چاکر : بنده، خادم، خدمتکار، خدمتگزار، غلام، گماشته، مستخدم، نوکر ، این جانب، ارادتمند، مخلص <hr> متضاد چاکر : ارباب، آقا

مترادف چاکر : بنده، خادم، خدمتکار، خدمتگزار، غلام، گماشته، مستخدم، نوکر ، این جانب، ارادتمند، مخلص متضاد چاکر : ارباب، آقا

چاکر

چاکر (عامیانه)

<hr> مترادف چاکرانه : بنده وار، چاکروار <hr> متضاد چاکرانه : ارباب وار، ارباب منشانه

مترادف چاکرانه : بنده وار، چاکروار متضاد چاکرانه : ارباب وار، ارباب منشانه

واژه های حرف "چ" - فارسی به انگلیسی