چند گوش (هندسه)

چند گوشه

چند گون

چند گونه

چند گونه (شیمی)

چندا سنجی کردن

چندا پذیر

چندا کردن

<hr> مترادف چندان : آنقدر، به حدی، آن میزان، تاآن زمان، همین که، محض این که، بسیار، زیاد، کثیر، خیلی

مترادف چندان : آنقدر، به حدی، آن میزان، تاآن زمان، همین که، محض این که، بسیار، زیاد، کثیر، خیلی

چندان

چندان (به طور منفی)

چندان سرد نیست

چندان که

چندانی

چنداول

چنداول (قدیمی)

چنداگر (منطق)

چندایی

چندباره

چندباره کردن

چندبارگی

چندبخشی

چندتا

چندتا (عامیانه)

چندتایه

چندتایی

چندتایی شدن

چندتایی کردن

چندر غاز

چندر غاز (خودمانی)

چندراهه

چندراهی

چندرسانه ای

چندرغاز

چندرغاز (عامیانه)

چندرنگ

چندرنگه

چندسال دارید؟

چندسان

چندسان شدن

چندسان کردن

چندسانی

چندسرنشینی

چندسویه

<hr> مترادف چندش : گزگزه، لرزش، نفرت، اشمئزاز، انزجار، تنفر

مترادف چندش : گزگزه، لرزش، نفرت، اشمئزاز، انزجار، تنفر

چندش

چندش آمیز

چندش آور

چندش آوری

<hr> مترادف چندش اور : ( چندش آور ) چندش انگیز، چندش ناک، مشمئزکننده، نفرت انگیز، نفرت بار

مترادف چندش اور : ( چندش آور ) چندش انگیز، چندش ناک، مشمئزکننده، نفرت انگیز، نفرت بار

چندش اور

فارسی به انگلیسی

واژه های حرف "چ" - فارسی به انگلیسی