صفحه اصلی
فارسی به انگلیسی
واژه های حرف "ک" - فارسی به انگلیسی
کار کردن به طور یکنواخت و ملالت انگیز
کار کردن به عنوان کارمند
کار کردن بهتر از دیگری
کار کردن بیشتر از دیگری
کار کردن در فروشگاه
کار کردن ساز
کار کردن شکم
کار کردن ماشین آلات
کار کردن ماشینآلات
کار کردن موتور
کار کردن نوبتی (عامیانه)
کار کردن گرامافون
کار کرده
کار کسی را ساختن (عامیانه)
کار کشته
کار کشته کردن
کار کشتگی
کار کشیدن
کار کن (داروسازی)
کار کنتراتی
کار کننده زیر آب
کار گذاشتن
کار گذاشتن (ماشین آلات)
کار گذاشتن آجر
کار گذاشتن در زمین
کار گروهی
کار یکنواخت
کارآزموده
کارآسایی
کارآفرینی
کارآمد
کارآمد هزینه (بازرگانی و حسابداری)
کارآموز
کارآموز پرستاری
کارآموز کشیشی
کارآموزش
کارآموزی
کارآموزی (پزشکی)
کارآموزی کردن
کارآگاه
کارآگاه (خودمانی)
کارآگاه (عامیانه)
کارآگاه خصوصی
کارآگاه خصوصی (خودمانی)
کارآگاه خصوصی (عامیانه)
کارآگاه در لباس شخصی
کارآیی
کارا
بیشتر