گردن گیر شدن

گردن گیری (کشتی گیری)

گردن گیری قانونی

گردن(پوشاک)

گردنآویز

<hr> مترادف گردنا : تدویر، گردی، پیرامون، گرداگرد

مترادف گردنا : تدویر، گردی، پیرامون، گرداگرد

گردنا

گردنامه

گردناویز

گردنبند

گردنبند سگ

گردنبند چسبان

گردنبند کوچک

گردنده

گردنده (مکانیک)

<hr> مترادف گردنه : پز، بند، پژ، تپه، کتل، کوه، کوه راه، گریوه، گلوگاه

مترادف گردنه : پز، بند، پژ، تپه، کتل، کوه، کوه راه، گریوه، گلوگاه

گردنه

گردنه (جغرافی)

گردنه(جغرافی)

<hr> مترادف گردنکش : سرکش، طاغی، عاصی، عصیانگر، گردن فراز، مارد، متجاسر، متمرد، مستکبر، ناجم، نافرمانبردار، نافرمان، یاغ، یاغی <hr> متضاد گردنکش : فرمانبردار، مطیع

مترادف گردنکش : سرکش، طاغی، عاصی، عصیانگر، گردن فراز، مارد، متجاسر، متمرد، مستکبر، ناجم، نافرمانبردار، نافرمان، یاغ، یاغی متضاد گردنکش : فرمانبردار، مطیع

گردنکش

<hr> مترادف گردنکشی : بغی، تطاول، تمرد، سرکشی، طغیان، عصیان، نافرمانی، یاغیگری | استکبار، تعدی، تمرد، طغیان، عصیان، نافرمانی، دلاور، دلیر، شجاع، گردن افرازی، خودستایی، غرور <hr> متضاد گردنکشی : تسلیم، فرمانبرداری

مترادف گردنکشی : بغی، تطاول، تمرد، سرکشی، طغیان، عصیان، نافرمانی، یاغیگری | استکبار، تعدی، تمرد، طغیان، عصیان، نافرمانی، دلاور، دلیر، شجاع، گردن افرازی، خودستایی، غرور متضاد گردنکشی : تسلیم، فرمانبرداری

گردنکشی

گردنکشی کردن

گردنی

گردنی - گلویی

<hr> مترادف گرده : قرص، گرد، مدور، قرص نان

مترادف گرده : قرص، گرد، مدور، قرص نان

گرده

گرده (کالبدشناسی)

گرده (گیاه شناسی)

گرده افشاندن

گرده افشانی

گرده افشانی چلیپایی کردن (گیاه شناسی)

گرده افشانی کردن

گرده افشانی کردن (گیاه شناسی)

گرده ای

گرده برداری

گرده برداری کردن

گرده تباهی (پزشکی)

گرده تبسی (پزشکی)

گرده خون پستانداران

گرده دار (گیاه شناسی)

گرده روی برخی برگها و میوه ها

گرده سان

گرده فشانی

گرده ماهی

گرده ماهی دار شدن

گرده ماهی دار کردن

گرده ماهی در باده

گرده نان

گرده پاش

گردهم آمدن

گردهم آمدن (فوتبال امریکایی)

فارسی به انگلیسی

واژه های حرف "گ" - فارسی به انگلیسی