<hr> مترادف بااحساس : پرحرارت، پرشور، گرم <hr> متضاد بااحساس : بس احساس <hr> برابر پارسی : پر شور

مترادف بااحساس : پرحرارت، پرشور، گرم متضاد بااحساس : بس احساس برابر پارسی : پر شور

بااحساس

بااخلاق

بااستفاده

باافاده اید

باالصین

<hr> مترادف باانصاف : انصافدار، منصف، بی نظر، حق بین، دادگر، عادل <hr> متضاد باانصاف : بی انصاف

مترادف باانصاف : انصافدار، منصف، بی نظر، حق بین، دادگر، عادل متضاد باانصاف : بی انصاف

باانصاف

<hr> مترادف بااینکه : هرچند، اگرچه

مترادف بااینکه : هرچند، اگرچه

بااینکه

<hr> مترادف باب : رایج، رسم، متعارف، متداول، مد، مرسوم، معمول، در، دروازه، بارگاه، سرا ، دریچه، پنجره، بخش، فصل، مدخل، اب، بابا، پدر ، خاص، مخصوص، ویژه، باره، خصوص، فقره، مورد، بغاز، تنگه، درخور <hr> متضاد باب : کلبه، مام، مادر، ام <hr> برابر پارسی : در، دروازه

مترادف باب : رایج، رسم، متعارف، متداول، مد، مرسوم، معمول، در، دروازه، بارگاه، سرا ، دریچه، پنجره، بخش، فصل، مدخل، اب، بابا، پدر ، خاص، مخصوص، ویژه، باره، خصوص، فقره، مورد، بغاز، تنگه، درخور متضاد باب : کلبه، مام، مادر، ام برابر پارسی : در، دروازه

باب

باب اسفنجی

باب اسفنجی شلوارمکعبی

باب الحکم

باب الرحی

باب ایفای ناروا

باب بودن

باب دندان

باب روز

باب زنگوییه

<hr> مترادف باب شدن : تداول یافتن، رایج شدن، رواج یافتن، متداول شدن، مد شدن، معمول شدن <hr> متضاد باب شدن : منسوخ شدن، دمده شدن، ازمد افتادن

مترادف باب شدن : تداول یافتن، رایج شدن، رواج یافتن، متداول شدن، مد شدن، معمول شدن متضاد باب شدن : منسوخ شدن، دمده شدن، ازمد افتادن

باب شدن

باب غرور

باب میل

باب نازران

باب های بختیاری

باب هفتم گلستان

باب هوتک

<hr> مترادف بابا : اب، پدر، والد ، شخص، کس، فلانی، مردک، یارو، طرف، بزرگ، پیر، پیرمرد ، مرشد، مراد، خدمتکار، خدمتگزار <hr> متضاد بابا : ام، مادر، مام، پیرزن، ننه

مترادف بابا : اب، پدر، والد ، شخص، کس، فلانی، مردک، یارو، طرف، بزرگ، پیر، پیرمرد ، مرشد، مراد، خدمتکار، خدمتگزار متضاد بابا : ام، مادر، مام، پیرزن، ننه

بابا

بابا خدادوست

بابا قوری

بابا لنگ دراز

بابا مزاری

بابا من

بابا نوئل

بابا هندی

بابا و مامان

بابائی

بابااحمدی

باباباشی

<hr> مترادف بابابزرگ : پدربزرگ، جد، نیا ، مادربزرگ <hr> متضاد بابابزرگ : نوه

مترادف بابابزرگ : پدربزرگ، جد، نیا ، مادربزرگ متضاد بابابزرگ : نوه

بابابزرگ

بابابزرگ کثیف

بابابیک

بابات

باباجونم

باباحصاری

باباخانی

باباخسرو

باباد

بابادی

<hr> مترادف باباشمل : داش، داش مشدی، لوطی ، جاهل <hr> متضاد باباشمل : نالوطی

مترادف باباشمل : داش، داش مشدی، لوطی ، جاهل متضاد باباشمل : نالوطی

واژه های حرف "ب" - پیشنهاد کاربران