تشت کوچک

<hr> مترادف تشتت : اختلاف، افتراق، پراکندگی، پریشانی، تفرق، تفرقه ، پراکنده شدن، پریشان شدن <hr> متضاد تشتت : تجمع

مترادف تشتت : اختلاف، افتراق، پراکندگی، پریشانی، تفرق، تفرقه ، پراکنده شدن، پریشان شدن متضاد تشتت : تجمع

تشتت

تشتت ارا

تشتر

تشته

تشتهی

تشتک نوشابه

تشتی

تشجیر

<hr> مترادف تشجیع : اغوا، انگیزش، تحریص، تحریض، تحریک، ترغیب، تشویق، دلیر کردن، جرئت کردن، قوی دل ساختن، روحیه دادن، برانگیختن

مترادف تشجیع : اغوا، انگیزش، تحریص، تحریض، تحریک، ترغیب، تشویق، دلیر کردن، جرئت کردن، قوی دل ساختن، روحیه دادن، برانگیختن

تشجیع

تشجیع کردن

تشحیذ ذهن

<hr> مترادف تشخص : امتیاز، اعتبار، بزرگ منشی، تعین، جاه وجلال، شخصیت، شوکت، شخصیت بخشی، شخص انکاری <hr> برابر پارسی : ( تشخّص ) بزرگ منشی، والایی | بزرگ منشی

مترادف تشخص : امتیاز، اعتبار، بزرگ منشی، تعین، جاه وجلال، شخصیت، شوکت، شخصیت بخشی، شخص انکاری برابر پارسی : ( تشخّص ) بزرگ منشی، والایی | بزرگ منشی

تشخص

<hr> مترادف تشخیص : امتیاز، بازشناخت، بازشناسی، تعیین، تفکیک، تمییز، درک، فهم، بازشناختن، تمیز دادن <hr> برابر پارسی : باز شناختن، بازشناخت، بازشناسی، پی بردن، شناسایی

مترادف تشخیص : امتیاز، بازشناخت، بازشناسی، تعیین، تفکیک، تمییز، درک، فهم، بازشناختن، تمیز دادن برابر پارسی : باز شناختن، بازشناخت، بازشناسی، پی بردن، شناسایی

تشخیص

تشخیص افتراقی

<hr> مترادف تشخیص دادن : بازشناختن، شناختن، بازشناسی کردن، شناسایی کردن، تمیز دادن، تعیین ماهیت کردن، پی بردن

مترادف تشخیص دادن : بازشناختن، شناختن، بازشناسی کردن، شناسایی کردن، تمیز دادن، تعیین ماهیت کردن، پی بردن

تشخیص دادن

تشخیص دوگانه

تشخیص فحلی

تشخیص مذکر یا مونث بودن جنین در طب سنتی

<hr> برابر پارسی : شناسایی

تشخیص هویت

تشخیص و جدا کردن

تشخیص پزشک

<hr> مترادف تشدید : تشیید، تقویت، سخت گیری ، رزنانس، مشددسازی <hr> متضاد تشدید : تسهیل، تخفیف <hr> برابر پارسی : سخت کردن، استوار کردن

مترادف تشدید : تشیید، تقویت، سخت گیری ، رزنانس، مشددسازی متضاد تشدید : تسهیل، تخفیف برابر پارسی : سخت کردن، استوار کردن

تشدید

تشدید خطر

<hr> مترادف تشدید شدن : شدت یافتن، شدت گرفتن، شدید شدن، سخت شدن، وخیم شدن

مترادف تشدید شدن : شدت یافتن، شدت گرفتن، شدید شدن، سخت شدن، وخیم شدن

تشدید شدن

تشدید کننده

<hr> مترادف تشر : پرخاش، تندی، توپ، عتاب، معاتبه

مترادف تشر : پرخاش، تندی، توپ، عتاب، معاتبه

تشر

<hr> مترادف تشر زدن : تندی کردن، تغیرنمودن، تهدید کردن، عتاب کردن، پرخاش کردن

مترادف تشر زدن : تندی کردن، تغیرنمودن، تهدید کردن، عتاب کردن، پرخاش کردن

تشر زدن

تشرع

تشرف یافتن

تشریتو

<hr> مترادف تشریح : تاویل، تعریف، تفسیر، توجیه، توصیف، توضیح، شرح، وصف، کالبدشکافی، کالبدشناسی <hr> برابر پارسی : کالبد شکافی، بازشکافی، کالبد شناسی، کالبدشناسی

مترادف تشریح : تاویل، تعریف، تفسیر، توجیه، توصیف، توضیح، شرح، وصف، کالبدشکافی، کالبدشناسی برابر پارسی : کالبد شکافی، بازشکافی، کالبد شناسی، کالبدشناسی

تشریح

<hr> مترادف تشریح کردن : توضیح دادن، تبیین کردن، شرح دادن، شرحه شرحه کردن، قطعه قطعه کردن، کالبد شکافی کردن <hr> برابر پارسی : زندیدن، نگیختن

مترادف تشریح کردن : توضیح دادن، تبیین کردن، شرح دادن، شرحه شرحه کردن، قطعه قطعه کردن، کالبد شکافی کردن برابر پارسی : زندیدن، نگیختن

تشریح کردن

<hr> مترادف تشریحی : تبیینی، توصیفی، توضیحی، مربوط به کالبدشکافی

مترادف تشریحی : تبیینی، توصیفی، توضیحی، مربوط به کالبدشکافی

تشریحی

تشریر

تشریع

تشریع کرد

تشریعی

<hr> مترادف تشریف : خلعت، مژدگانی، حضور، بزرگ داشت ، شرف دادن، شریف گردانیدن <hr> متضاد تشریف : خوارداشت، تحقیر <hr> برابر پارسی : پذیره، آمدن، بزرگداشت

مترادف تشریف : خلعت، مژدگانی، حضور، بزرگ داشت ، شرف دادن، شریف گردانیدن متضاد تشریف : خوارداشت، تحقیر برابر پارسی : پذیره، آمدن، بزرگداشت

تشریف

تشریف دادن

تشریف فرما شدن

<hr> مترادف تشریفات : آداب، اتیکت، تجمل، تکلف، فرمالیته، مراسم <hr> برابر پارسی : آیین ها

مترادف تشریفات : آداب، اتیکت، تجمل، تکلف، فرمالیته، مراسم برابر پارسی : آیین ها

تشریفات

تشریفات اداری

تشریفات گمرکی جهت ترخیص کالا

<hr> مترادف تشریفاتی : ظاهرسازی، بی محتوا، تجملی، تکلف آمیز، مناسب تشریفات، هوادار تشریفات، پای بند تشریفات، متکلف

مترادف تشریفاتی : ظاهرسازی، بی محتوا، تجملی، تکلف آمیز، مناسب تشریفات، هوادار تشریفات، پای بند تشریفات، متکلف

واژه های حرف "ت" - پیشنهاد کاربران