تحلیل گفتگو

تحلیلگر انلاین کلان

تحلیلگر روح ادمی

تحلیلگران

<hr> برابر پارسی : واکاویک

تحلیلی

تحمس

تحمق

<hr> مترادف تحمل : تاب، توان، طاقت، یارا، بردباری، پایداری، شکیب، شکیبایی، صبر ، بردباری کردن، تاب آوردن، برتافتن، سازگاری <hr> متضاد تحمل : ناشکیبی <hr> برابر پارسی : بردباری، تاب، تاب آوری، شکیبایی | ( تحمّل ) شکیب

مترادف تحمل : تاب، توان، طاقت، یارا، بردباری، پایداری، شکیب، شکیبایی، صبر ، بردباری کردن، تاب آوردن، برتافتن، سازگاری متضاد تحمل : ناشکیبی برابر پارسی : بردباری، تاب، تاب آوری، شکیبایی | ( تحمّل ) شکیب

تحمل

تحمل اعبا

تحمل دارو

تحمل داشتن

تحمل رنج

تحمل سیاسی

تحمل معکوس

تحمل می کند

<hr> مترادف تحمل ناپذیر : نامحمول، ناشکیبا، ناصبور، غیرقابل تحمل <hr> برابر پارسی : توانفرسا

مترادف تحمل ناپذیر : نامحمول، ناشکیبا، ناصبور، غیرقابل تحمل برابر پارسی : توانفرسا

تحمل ناپذیر

<hr> مترادف تحمل کردن : برتافتن، تاب آوردن، طاقت آوردن، بردباری کردن، شکیبا بودن، تن در دادن، کشیدن، متحمل شدن، خم به ابرو نیاوردن، تسامح نشان دادن، تساهل کردن <hr> برابر پارسی : برتافتن، تاب آوردن | ( تحمّل کردن ) شکیبیدن

مترادف تحمل کردن : برتافتن، تاب آوردن، طاقت آوردن، بردباری کردن، شکیبا بودن، تن در دادن، کشیدن، متحمل شدن، خم به ابرو نیاوردن، تسامح نشان دادن، تساهل کردن برابر پارسی : برتافتن، تاب آوردن | ( تحمّل کردن ) شکیبیدن

تحمل کردن

تحمل کن

تحملین

<hr> مترادف تحمید : ستایش، ثناگویی، سپاس گویی، ثنا گفتن، حمد کردن، ستایش کردن، ستودن، پسندیدن

مترادف تحمید : ستایش، ثناگویی، سپاس گویی، ثنا گفتن، حمد کردن، ستایش کردن، ستودن، پسندیدن

تحمید

تحمیدیه

تحمیض

<hr> مترادف تحمیل : تکلیف، نامیل خواهی، گردن باری، مجبورسازی، واداشتگی <hr> برابر پارسی : سربار کردن، بار کردن، بیش از تاب و توان

مترادف تحمیل : تکلیف، نامیل خواهی، گردن باری، مجبورسازی، واداشتگی برابر پارسی : سربار کردن، بار کردن، بیش از تاب و توان

تحمیل

تحمیل عقاید

<hr> مترادف تحمیل کردن : بار کردن، بار نهادن، سربار کردن، به گردن گذاشتن، تکلیف کردن، وادار کردن <hr> برابر پارسی : واداشتن، وادار کردن، زور آور شدن

مترادف تحمیل کردن : بار کردن، بار نهادن، سربار کردن، به گردن گذاشتن، تکلیف کردن، وادار کردن برابر پارسی : واداشتن، وادار کردن، زور آور شدن

تحمیل کردن

تحمیلی

تحنن

تحنک

<hr> مترادف تحول : استحاله، انقلاب، تبدل، تبدیل، تصریف، تطور، تغیر، تغییر، دگرگونی، گردش، گرویدن، گشتن، تغییریافتن، دگرگون شدن، متحول شدن <hr> برابر پارسی : دگرگون شدن، دگردیسی، دگرگونی

مترادف تحول : استحاله، انقلاب، تبدل، تبدیل، تصریف، تطور، تغیر، تغییر، دگرگونی، گردش، گرویدن، گشتن، تغییریافتن، دگرگون شدن، متحول شدن برابر پارسی : دگرگون شدن، دگردیسی، دگرگونی

تحول

تحول افرین

تحول پذیری

<hr> برابر پارسی : دگرگونی ها

برابر پارسی : دگرگونی ها

تحولات

تحولات سیاسی

تحولی

تحولی شگرف

<hr> مترادف تحویل : استرداد، واسپاری، واگذاری، بازدهی، انتقال، تبدیل، تغییر، جابه جایی، سپردن، واسپردن، واگذار کردن <hr> برابر پارسی : واگذاری، واسپاری، واسپردن، بهره برداری

مترادف تحویل : استرداد، واسپاری، واگذاری، بازدهی، انتقال، تبدیل، تغییر، جابه جایی، سپردن، واسپردن، واگذار کردن برابر پارسی : واگذاری، واسپاری، واسپردن، بهره برداری

تحویل

تحویل دادم

<hr> مترادف تحویل دادن : واسپردن، واگذاشتن، باز دادن، سپردن، بازگردانیدن، برگردانیدن <hr> برابر پارسی : دادن

مترادف تحویل دادن : واسپردن، واگذاشتن، باز دادن، سپردن، بازگردانیدن، برگردانیدن برابر پارسی : دادن

تحویل دادن

تحویل دادن موبایل

تحویل دهنده

<hr> برابر پارسی : سال گشت

تحویل سال

تحویل گرفتن

<hr> مترادف تحکم : تعدی، زورگویی، امر، حکم، دستور، فرمان، داوری، قضا، قضاوت، حکومت، سلطه، فرمانروایی، تعدی کردن، زور گفتن، حکم کردن، فرمان دادن، داوری کردن، قضاوت کردن <hr> برابر پارسی : زورگفتن، دستوردادن

مترادف تحکم : تعدی، زورگویی، امر، حکم، دستور، فرمان، داوری، قضا، قضاوت، حکومت، سلطه، فرمانروایی، تعدی کردن، زور گفتن، حکم کردن، فرمان دادن، داوری کردن، قضاوت کردن برابر پارسی : زورگفتن، دستوردادن

تحکم

<hr> مترادف تحکم امیز : ( تحکم آمیز ) آمرانه، زورگویانه، سلطه جویانه، مستبدانه <hr> متضاد تحکم امیز : ( تحکم آمیز ) مسالمت آمیز

مترادف تحکم امیز : ( تحکم آمیز ) آمرانه، زورگویانه، سلطه جویانه، مستبدانه متضاد تحکم امیز : ( تحکم آمیز ) مسالمت آمیز

تحکم امیز

<hr> مترادف تحکیم : استحکام، استقرار، استواری، برقراری، تثبیت، تقویت <hr> متضاد تحکیم : تضعیف <hr> برابر پارسی : استوار کردن، فرمانروا کردن

مترادف تحکیم : استحکام، استقرار، استواری، برقراری، تثبیت، تقویت متضاد تحکیم : تضعیف برابر پارسی : استوار کردن، فرمانروا کردن

تحکیم

<hr> مترادف تحیات : آفرین ها، تحایا، تحیت ها، خوش آمدها، درودها، سلام ها

مترادف تحیات : آفرین ها، تحایا، تحیت ها، خوش آمدها، درودها، سلام ها

تحیات

تحیاتی

<hr> مترادف تحیت : آفرین، درود، سلام، خوش آمد گفتن، درود گفتن، سلام گفتن <hr> متضاد تحیت : نفرین

مترادف تحیت : آفرین، درود، سلام، خوش آمد گفتن، درود گفتن، سلام گفتن متضاد تحیت : نفرین

واژه های حرف "ت" - پیشنهاد کاربران