دعای مجلس

دعای نماز

دعایم قوایم

دعایی که به درگاه خدا کنند

دعاییدن

دعبول

دعت عیش

دعسوق

دعم

دعو

<hr> مترادف دعوا : آشوب، اختلاف، تنازع، حرب، زدوخورد، کشمکش، مجادله، مرافعه، مشاجره، منازعه، نزاع <hr> متضاد دعوا : صلح <hr> برابر پارسی : ستیز، زد و خورد، دادخواهی

مترادف دعوا : آشوب، اختلاف، تنازع، حرب، زدوخورد، کشمکش، مجادله، مرافعه، مشاجره، منازعه، نزاع متضاد دعوا : صلح برابر پارسی : ستیز، زد و خورد، دادخواهی

دعوا

دعوا برای خیرات ان نیست

<hr> برابر پارسی : کتک کاری کردن

برابر پارسی : کتک کاری کردن

دعوا کردن

دعوا گرفتن

دعوای تعدیل اجاره بهاء

<hr> مترادف دعوت : احضار، فراخوانی، خواندن، طلبیدن، وعده <hr> متضاد دعوت : طرد <hr> برابر پارسی : فراخوان، فراخواندن، فراخوانی، فراخونی

مترادف دعوت : احضار، فراخوانی، خواندن، طلبیدن، وعده متضاد دعوت : طرد برابر پارسی : فراخوان، فراخواندن، فراخوانی، فراخونی

دعوت

دعوت از کسی برای دیدار عاشقانه

دعوت خانه

دعوت داشتن

دعوت شدن

دعوت شده

دعوت شدگان

<hr> برابر پارسی : فراخوان نامه | فراخوانه، فراخوانی

برابر پارسی : فراخوان نامه | فراخوانه، فراخوانی

دعوت نامه

<hr> برابر پارسی : فراخواندن

برابر پارسی : فراخواندن

دعوت کردن

دعوت کن

دعوت کننده

دعوت کنندگان

دعوتگر

دعوتگران

<hr> مترادف دعوی : ادعا، خواسته، مدعی <hr> برابر پارسی : کشمکش

مترادف دعوی : ادعا، خواسته، مدعی برابر پارسی : کشمکش

دعوی

دعوی استرداد

دعوی به طرفیت شما

دعوی خاکی کردن

دعوی شمشیر خطیبی کردن

دعوی طاری

دعوی علیه

دعوی هندو به سپیدی کردن

دعوی پرست

دعی

<hr> مترادف دغا : دغل، نادرست، ناراست، تغابن، حیله، غدر، فریب، فسون، محیل، مکر، نیرنگ، حرامزاده، تقلبی، شهروا، ناسره، خاشاک، خس

مترادف دغا : دغل، نادرست، ناراست، تغابن، حیله، غدر، فریب، فسون، محیل، مکر، نیرنگ، حرامزاده، تقلبی، شهروا، ناسره، خاشاک، خس

دغا

دغاغله

<hr> مترادف دغدغه : اضطراب، بیم، پریشانی، ترس، تشویش، دل واپسی، دلهره، قلق <hr> متضاد دغدغه : آرامش <hr> برابر پارسی : نگرانی، پریشانی، دلواپس

مترادف دغدغه : اضطراب، بیم، پریشانی، ترس، تشویش، دل واپسی، دلهره، قلق متضاد دغدغه : آرامش برابر پارسی : نگرانی، پریشانی، دلواپس

دغدغه

دغدغه خاطر

دغز

دغز دغز daghaz daghaz

دغسر

<hr> مترادف دغل : بدعمل، جلب، حقه باز، حیله گر، خائن، دغا، دغلکار، دوال باز، شید، قلاش، محیل، مزور، مکار، ناراست، قلب، ناسره <hr> متضاد دغل : درستکار

مترادف دغل : بدعمل، جلب، حقه باز، حیله گر، خائن، دغا، دغلکار، دوال باز، شید، قلاش، محیل، مزور، مکار، ناراست، قلب، ناسره متضاد دغل : درستکار

واژه های حرف "د" - پیشنهاد کاربران