رع

رعان

رعایا

<hr> مترادف رعایت : احترام، ادب، اعتنا، بزرگداشت، پاس، تکریم، توجه، حرمت، مراعات، مراقبت، ملاحظه، نگرش، وقع، چرانیدن <hr> برابر پارسی : پاس، پایش، پیش روگیری، نگهداری، نگهداشتنِ

مترادف رعایت : احترام، ادب، اعتنا، بزرگداشت، پاس، تکریم، توجه، حرمت، مراعات، مراقبت، ملاحظه، نگرش، وقع، چرانیدن برابر پارسی : پاس، پایش، پیش روگیری، نگهداری، نگهداشتنِ

رعایت

رعایت اداب

رعایت مصالح مسلمانان

<hr> برابر پارسی : پاس داشتن، پاییدن

برابر پارسی : پاس داشتن، پاییدن

رعایت کردن

<hr> مترادف رعب : بیم، پروا، ترس، جبن، سطوت، صولت، واهمه، وحشت، وهم، هراس، هول، هیبت <hr> برابر پارسی : بیم، هراس، باک، دلهره، ترس

مترادف رعب : بیم، پروا، ترس، جبن، سطوت، صولت، واهمه، وحشت، وهم، هراس، هول، هیبت برابر پارسی : بیم، هراس، باک، دلهره، ترس

رعب

رعباندن

رعبناک

رعبیدن

رعتدال

<hr> مترادف رعد : آسمان غره، تندر، غرش، کنور <hr> متضاد رعد : آذرخش <hr> برابر پارسی : تُندر، تندر، بانگ ابر

مترادف رعد : آسمان غره، تندر، غرش، کنور متضاد رعد : آذرخش برابر پارسی : تُندر، تندر، بانگ ابر

رعد

رعد ساری

<hr> برابر پارسی : آذرخش، تندر و آذرخش

برابر پارسی : آذرخش، تندر و آذرخش

رعد و برق

رعده حمیت

رعشهاندن

رعشهیدن

<hr> مترادف رعنا : ابله، احمق، خوشگل، دلربا، زیبا، قشنگ، خودپسند، خودخواه، متکبر <hr> برابر پارسی : خوش اندام، بلند بالا، زیبا

مترادف رعنا : ابله، احمق، خوشگل، دلربا، زیبا، قشنگ، خودپسند، خودخواه، متکبر برابر پارسی : خوش اندام، بلند بالا، زیبا

رعنا

رعه

رعونات نفس

رعیان

<hr> مترادف رعیت : برزگر، روستایی، تبعه <hr> برابر پارسی : دهوند، شهروند، کشاورز

مترادف رعیت : برزگر، روستایی، تبعه برابر پارسی : دهوند، شهروند، کشاورز

رعیت

رعیت داری

رعیت داری القنانه و اقطاع عربی سرف ترکی استانبولی

رعیت شکار

رعیت پروری

رغ ragh

رغ شریک

رغا

رغادت عیش

رغایت عظت

رغب

رغبات

<hr> مترادف رغبت : آرزو، آرزومندی، اشتیاق، تعشق، تمایل، خواست، میل، هوس <hr> برابر پارسی : میل، گرایش، خواستاری

مترادف رغبت : آرزو، آرزومندی، اشتیاق، تعشق، تمایل، خواست، میل، هوس برابر پارسی : میل، گرایش، خواستاری

رغبت

رغبت داشتن

رغبت زدا

رغبت صادیق

رغبت کام

رغبت کردن

<hr> برابر پارسی : وارون، برابر

برابر پارسی : وارون، برابر

رغم

رغم انف

رغم تقصیر

رغم زدن

رغمارغم

<hr> برابر پارسی : دوستار، خواهنده، خواهان

واژه های حرف "ر" - پیشنهاد کاربران